زنان - پیچیده و معجزه گر(قسمت اول)

در پاسخ به این سئوال که آیا زنان پیچیده تر هستند یا مردان؟ به نظر نویسنده زنان نسبت به مردان پیچیده تر هستند. برای همین پیش بینی رفتارهای زنان مشکل تر از مردان هستند.در همین راستا حالی به حالی شدن در زنان بیشتر است. مردان در ارتباط و مواجه با زنان بعضا رفتارهایی را از زنان پیش بینی می کنند که آنگونه اتفاق نمی افتد. و هر مردی  این را به تجربه درک کرده است.

 به نظر میرسد که زنان بیشتر از مردان با حالتهای دگرگونه مواجه اند. و همچنین زنان بیشتر از مردان بر اساس حالتهای درونی خود رفتار می کنند. این مسئله ما را به یاد این می اندازد که می گویند  عواطف در زنان نسبت به تعقل و خرد برتری دارد.البته اینگونه هم باید باشد. چون عواطف تحرک بخش قوی  برای نگه داری فرزندان و در نتیجه تداوم نسل انسان است.که عقل نمی تواند چنین تحرکی را ایجاد کند.

تغییرات توفانی عواطف و عمل بر اساس آن می تواند رفتارهای غیر قابل پیش بینی را ایجاد کند. که برای هر کس غیر منتظره باشد.  عواطف در زنان و کارکرد آن باعث شده است که زن در طبیعت یک معجزه گر باشد. که زندگی بدون آن ممکن نیست. مردان توسط زنان سرپرستی و بزرگ می شوند. در جوانی مردان در کنار آنها به لذت می رسند. و در دوران پیری توسط آنها به اطمینان و امید می رسند و دلجویی می شوند. بنابراین آنها باید مورد احترام مردان باشند.

زنان بیشتر از مردان راستی و درستی را رعایت می کنند.و بیشتر از آنها بر اساس وجدان رفتار می کنند. و تابع قوانین و مقررات هستند. زنان اگر وادار نشوند به سوی گناهی  بروند احتمال رفتن آنها کم است. مگر اینکه برای رفتن به سوی خطایی توجیه نه چندان قانع کننده ای که تحت تاثیر عواطف است، داشته باشند. و برای خود مجوزی صادر کنند.که طبق آن محکوم وجدان نشوند. آن موقع برای قدم گذشتن در هر راهی برای آنها اعتماد به نفس کافی وجود دارد.

اما زنان که این چنین برتریهایی دارند  رفتارهایی را می توانند از خود بروز دهند که برای مردان مایه شگفتی و بیزاری باشد. چون اصالتا زنان در نظر مردان محجوب جلوه می کنند. هیچ موجودی مثل زنان نمی توانند مردان را ماهرانه و زیرکانه اذیت کنند.زنی که مایه همدمی و لذت است می تواند مایه رنج او باشد.

زنان علیرغم اینکه وانمود می کنند تحت تاثیر دیگران نیستند اما حقیقتاً اینگونه نیستند. آنها خیلی تحت تاثیر محیط هستند.

احساس حقارت در زنان زودتر از مردان بروز می کند.و همچنین احساس وابستگی به یک مرد عمیقا در آنها وجود دارد.

زنان بیشتر از مردان با سر نوشت خود بازی می کنند. و همیشه بی محابا یا بی توجه در کنار خطرات قدم می زنند.اما متوجه نیستند. که ممکن است به پرتگاه کشیده شوند.چون محیط  زندگی ما بر اساس قدرت نمائی های مردان شکل گرفته است. این محیط با این خصوصیات ممکن است آنها را مورد خطر قرار دهد.

برتری ها و ضعف ها در زنان به هم آمیخته است. و علیرغم همه این حرفها زن دنیایی دارد با خصوصیات زنانه. و موهبتی است که بدون آن زندگی ممکن نیست. و واقعاً معجزه گر است.

مدیران ناکارآمد ـ ضعف در یکپارچه سازی نیروها ی مدرسه(قسمت پنجم)

منظور از یکپارچه سازی نیروها، یعنی مدیر بتواند موقعیت هایی فراهم آورد(مانند برگزاری جلسات) تا نیروهای مدرسه بتوانند جهت همکاری و ایجاد فرصت های رشد، از نزدیک در مورد مسائل مختلف، از جمله نحوه تدریس، برخورد با دانش آموزان، برنامه های مورد نظر، موفقیت ها و شکست ها، طرح سوالات و غیره  از دیدگاهها، نگرشها،  برداشتها و عملکردهای هم اطلاع داشته باشند تا بتوانند ضمن درک جایگاه خود، نقش بهتری را در مدرسه ایفا کنند.

حقیقت این است که انسان اگر نتواند جایگاه اندیشه و عملکرد خود را در یک جمع درک کند و به عبارتی جایگاه او مبهم باشد نمی تواند با انگیزه و شناخت کافی انجام وظیفه نماید. یکپارچه سازی نیروها  این حسن را دارد که به انسان انگیزه  می دهد و راههای بهتر اندیشیدن و بهتر عمل کردن را به او یاد میدهد.

نیروهای مدرسه با اینکه به عنوان یک کل اهداف مشترکی را دنبال میکنند. در عین حال هر کدام وظیفه خاص خود را در مدرسه دنبال می کنند. (مانند:معلمین دینی ،فیزیک، شیمی، دفتردار، مشاوره و غیره). این وظایف خاص ممکن است این اعتقاد یا این اشتباه را در انسان به وجود بیاورد که ما  بدون آگاهی از عملکرد و اندیشه دیگران به خوبی می توانیم در حوزه فعالیت خود انجام وظیفه نموده و موفق بشویم. اما این یک اشتباه مسلم است. چون ما در یک جمع مرتبط با هم فعالیت می کنیم و نا خواسته اندیشه و عملکرد دیگران در ما تاثیر می گذارد. علاوه بر آن مدرسه یک سیستم است و سیستم متوجه هدفی است که بدون هماهنگی اجزا آن ممکن نیست به اهداف خود برسد. در واقع مدرسه یک محیط منظور دار و  هوشیار و اتحاد گونه است و انحراف از این مسیر یک گمراهی بزرگ است. اما بسیاری از مدیران از این واقعیت غافل هستند و یا اعتقادی به آن ندارند. در نتیجه عوامل موجود در مدرسه هماهنگ و یکپارچه نیستند. این هماهنگی و یکپارچه سازی می تواند سطوح مختلفی داشته باشد. مثلا تمام نیروهایی که در مدسه اهداف نزدیک و شبیه به هم دارند مانند مشاور، تربیتی، کتابدار، باید کاملا هماهنگ باشند. چنین روندی نیاز به بستر سازی توسط مدیر مدرسه دارد و او باید در راس همه مسائل همراه با معاونین در جریان تمام رخدادها باشند. اما فبل از هر چیز باید مدیر با معاونین در مورد مسائل مختلف طی نشست ها و گفتگوهای متعدد در قبال همه مسائل مدرسه استراتژی مشترکی داشته باشند. تا بتوانند مدرسه را نیز برای رسیدن به اهداف مورد نظر به پیش ببرند.

 یکپارچه ساری مدرسه فرا تر از یک هماهنگی معمولی است چون ما در اینجا ضمن هماهنگی در عملکرد ها، از دیدگاهها و نگرشها و عقاید و تجارب و شکست ها و موفقیتهای طرف مقابل هم در مورد مسائل آگاهی پیدا می کنیم. و بدین گونه هر کس جایگاه خود را برای رفتن به سوی موفقیت درک می کند. و عملکرد او بهبود پیدا میکند. برای همین به نظر می رسد که برای رسیدن به این منظور باید مدیران آموزش ببینند و یا مدیرانی انتخاب شوند که در این زمینه قابلیت داشته باشند.

مدیران نا کارآمد ـ تحقیر و تهدید دانش آموزان(قسمت چهارم)

امروزه وضعیت غالب بر برخی از مدارس ما بیشتر تهدید و تحقیر است تا تشویق و امید و ارزش گذاری. چنین روندی می تواند در جامعه دور تسلسلی را به وجود بیاورد که برای ما بسیار نگران کننده است. چون دانش آموزان کنونی  مدارس مدیران و معلمان فردای ما هستند و آنها می توانند روند رفتارهای ما را از طریق همانند سازی و الگو برداری تقلید کرده و رفتارهای ما را نسبت به خود در آینده تکرار کنند. روحیه حاکم بر نیروهای بیشتر مدارس مایل است تا دانش آموزان ساکت، آرام و مطیع باشند. در غیر این صورت باید عواقب رفتارهای تحقیر آمیز و سر کوب را بپذیرند. این در حالی است که نسل جدید به علل مختلف انتقاد گر و آزاد منش و حساس است. به نظر می رسد که ادامه شرایط کنونی که بیشتر مبتنی بر تحقیر و سر کوب است باید با برنامه ریزی و آموزش نیروها، خصوصا مدیران استحاله پیدا کند. و گرنه ما در مدارس نیروهایی را پرورش نخواهیم داد تا بتوانند به ارزش والای خود پی برده و در آینده نسلهای رشید و با اعتماد به نفس و عزت نفس بالا تربیت کنند.

روند تحقیر و سر کوب می تواند عزت نفس گروه زیادی از دانش آموزان پایین آورد. و آنها را با مشکلات آموزشی و شخصیتی زیادی مواجه سازد. که نتیجه آن فرافکنی و سر خوردگی و خستگی و بی انگیز گی نسبت به درس و گرایش به سوی بزهکاری های اجتماعی است.

در دوره متوسطه دانش آموزان صاحب توانائیهای زیادی هستند که می توانند، خوب انتقاد کنند، نظر بدهند ،اعتراض کنند، از خود دفاع کنند، ابراز وجود کنند و غیره. حالا فرض کنید که دانش آموزان در محیط های مدارس به علت تحقیر و تهدید  نتوانند از این تواناییها خود استفاده نمایند و آنرا سر کوب کنند. به نظر شما چه وضعی پیش می آید؟ و حتما می دانیم که سر کوب این تواناییها که مدرسه اجازه ابراز وجود آنها را نمی دهد. چه سر نوشتی را برای آنها به دنبال خواهد داشت؟

 البته نباید این سوء تفاهم به وجود بیاید که ما فکر کنیم دادن آزادی عمل بیشتر به دانش آموزان در مدرسه ها وضعیت را به گونه ای آشفته می کنیم. و باعث بی نظمی و جری شدن دانش آموزان میشویم. بلکه باید این را بدانیم که ما بین دانش آموزان خاطی و دانش آموزان وظیفه شناس فرق قائل هستیم و حق برخورد با آنها را برای خود طبق مقررات و ضوابط محفوظ می داریم و دانش آموز موظف است در چهار چوب ضوابط و مقررات مدرسه حرکت نماید. اما این به این معنی نیست که دانش آموز حق نفس کشیدن را نداشته باشد.

 برای داشتن دانش آموزان با انگیزه، با نشاط و رضایت مند و روبه رشد ما نیاز داریم که در مدارس بیشتر محیطی را فراهم بیاوریم که دانش آموزان به جای تنبیه و تحقیر، تشویق و تر غیب و مورد احترام واقع شوند. همچنین باید در مسائل مختلف از نظرات و دید گاه های آنها استفاده کرد.

مسئله دیگر رسیدگی به اعتراض و انتقاد های آنهاست. به حدی که از نظر منطقی در آنها رضایت مندی به وجود بیاید. و آنها بتوانند به پاسخ سوالهای خود برسند. اما آیا این روند در مدارس ما پیگیری می شود؟ ما چگونه پاسخ اعتراضات و انتقاد های دانش آموزان را می دهیم؟ آیا اجازه نفس کشیدن را به آنها می دهیم ؟ آیا برنامه تشویق و ترغیب و امید را در آنها مد نظر داریم؟

در پی چننین توضیحاتی است که شوراهای دانش آموزی را در مدرسه جدی نمی گیریم. و انتقادهای آنها را برای خود توهین میدانیم. و اجازه اظهار نظر به آنها نمی دهیم. و مدیریت را صرفا از بالا به پائین می دانیم برای افراد پائین حق و حقوقی قائل نیستیم.

 اگر در مدارس تشویق دانش آموزان در قبال فعالیتشان وجود نداشته باشد و اگر اجازه نفس کشیدن را به آنها ندهیم و اگر آنها را تحقیر کنیم و ارزش وجود ی آنها را فراموش کنیم. و سدی میان خود و دانش آموزان بکشیم. آن موقع دانش آموزان حق دارند بی انگیزه، خمود و بی شخصیت باشد.

امید است که ما دیدگاهها و نگرشهای خود را در این رابطه تغییر دهیم و محیطی را فراهم آوریم که درآن همه دانش آموزان به حق و حقوق خود برسند.