معلّم، انسانی مولّد، نه مصرف کننده! -نسل امروز و چگونگی نقش معلّ

 ... در چهل و پنجمین اجلاس کنفرانس بین المللی تعلیم و تربیت که با عنوان تقویّت نقش معلّم در جهان در حال تغییر در ژنو، برگزار شد، فدریکو مایر، دبیر کل یونسکو، معلمان را سنگ بنای آموزش، خواند و نقش مهّم و حساس آنان را در جوامع بشری مورد تأکید قرار داد و خواستار تلاش همه ی دولت ها برای بهبود وضعیّت شغلی و اجتماعی معلمان، هماهنگی در آموزش قبل و ضمن خدمت آنان، تلفیق اطلّاعات فن آوری های ارتباطی با حرفه ی آموزشی و تأمین مشارکت معلمان در مدیریت و تغییرات آموزشی، با سایر کارگزاران اجتماعی، گردید و در همین کنفرانس، معاون آموزشی وی، کولین پاور، بیان کرد: «معلمان در بسیاری از کشورها در وضعیّت وخیمی به سر می برند، عدّه ی کثیری از بهترین معلمان، شغل خود را رها کرده و وارد بخش های خصوصی گردیده اند». وی با صراحت اعلام کرد: «انجام دادن اقدامات فوری و اساسی برای بهبود وضعیّت معلمان، باید در اولویّت قرار گیرد، زیرا تنها با اصلاح وضعیت آموزش و پرورش و بهبود شرایط شغلی معلمان است که می توانیم امیدوار باشیم که نیازها و آرزوهای کودکان در سرتاسر جهان تحقّق می یابد و این امر است که می تواند به برقراری صلح و آرامش جهانی و اتّخاذ رویه ی مناسب برای ادامه ی زندگی سالم و متوازن بینجامد. با توجه به مطالب فوق پی می بریم که معلمی شغلی است، تأثیرگذار، حسّاس، سازنده و اهمیت قائل شدن برای چنین شخصیت و جایگاهی، امری است، ضروری و اعتقاد به معلم، اعتقاد و باور به شریان های اصلی جامعه، یعنی جوانان و دانش آموزان پویا و زنده است که متأسفانه برخی از دولت ها، خصوصاً آموزش و پرورش و دولت ما نتوانسته است، به این مهم عنایت لازم داشته باشد و فرزندان خلف خود را که پایمال جامعه اند، در دامان خود به خوبی بپروراند و آن طور که بایسته است، ادا کننده ی حقوق معنوی و ارزشی آنان باشد، نه تنها حقوق معنوی، که حتی نتوانسته، حداقل خواسته و مطالبات آنان را در حوزه ی صنف و معیشت که از ابتدایی ترین نیازهای بشری است، برطرف سازد و معلم را طوری در سنگلاخ روزمرّگی رها کرده که تنها چیزی که به چشم نمی آید، تعلیم و تربیت است و پرورش نسلی که متأسفانه رها گردیده است. راستی، چرا این گونه است؟ چرا سطح آموزش و پرورش مردم ژاپن، بیش از سطح آموزش سایر مردم جهان است و دولت ژاپن بسیاری از امکانات رسانه های گروهی را در خدمت آموزش و پرورش قرار داده و دیدگاه مرد ژاپن،‌ به ویژه اولیا و دانش آموزان نسبت به آموزش و پرورش یک دیدگاهِ هدف دار و با انگیزه است و نظام آموزشی آن، پس از جنگ، یک نظام آموزشی پویا و مبتنی بر قدرت تفکّر و ابداع و خلاقیت است؟ چرا مردم کره، آموزش و پرورش را در رأسِ همه ی امور می دانند و توجه به معلم و سیستم آموزشی برای مردم و دولت کره از اهمیت ویژه ای برخوردار است و معلمان در کره نقش راهنما و ناظر را دارند و رابطه ی معلم و دانش آموز و مدرسه حتی در ساعات خارج مدرسه ادامه می یابد و معلمان در صورت لزوم می‌توانند به خانه ی دانش آموزان مراجعه کرده، برای رشد و توسعه ی آموزش و پرورش، مطالب دشوار درسی را توضیح دهند؟! چگونه است که کشورهای تایلند، مالزی، اندونزی، چین و ویتنام طی دهه های قبل، به طور اساسی برای آموزش و پرورش خود سرمایه گذاری کرده اند، طوری که بر اساس تحقیقات انجام شده، به آموزش ابتدایی جهانی دست یافته اند، مگر نه این است؟ «که قارّه ی آسیا دو سوم از جمعیت، کره ی زمین را در خود جای داده، فقیرترین، ثروتمندترین، کوچک ترین و وسیع ترین کشورهای جهان در این قاره، قرار دارند، در حالی که کشورهای شرق آسیا رکورد رشد اقتصادی بالا را به خود اختصاص داده اند، کشورهای جنوب آسیا در زمره ی کم توسعه یافته ترین کشورها محسوب می شوند؟» آیا می دانیم که رمز موفقیّت در چیست؟ و چه عاملی از توسعه ی سایر کشورها جلوگیری می کند؟ آیا جواب، چیزی جز آموزش و پرورش است، که تعیین کننده ی رشد و ترّقی جامعه است و تحقیقات وسیع بر این مدّعا صحّه گذاشته است، آموزش و پرورش اگر پویا، خلاق و بارور باشد، محصولی جز خلاقیت، شکوفایی و رشد استعداد را در بر نخواهد داشت، زیرا فرهنگ غنی شکوفایی و رشد، معلمان وارسته و آزاده و بروز توانمندی ها، پرورش یافته ی دامان آموزش و پرورش خلاق و پویاست، آموزش و پرورشی که بیشترین سرمایه گذاری ها در آن صورت گرفته باشد و بودجه ی شایسته و درخوری را با توجه به حجم و گستردگی کار به آن اختصاص دهند و مسوولان آگاه، توانمند و صاحب فکر و اندیشه، متوّلی اداره ی آن گردند. در غیر این صورت شاهد چیزی جز ضعف، ناکارآمدی و کم کاری حاکم نخواهیم بود، مواردی که به عینه ، آن ها را لمس می کنیم و می بینیم. پنجم اکتبر، مصادف با سیزدهم مهر، روز جهانی معلم است، معلمی که مسلّماً در تمامی نقاط دنیا از یک فضای مشترک رفاهی، معیشتی و پایگاه اجتماعی برخوردار نیست، جز در برخی از کشورها که از توسعه ی پایدار، آگاهی و خواست حاکمان، توجه مسوولان و ملت به رشد و شکوفایی اندیشه و توانمندی اقتصادی، برخوردارند، نمی توان نشانی از تعالی و جایگاه شخصیتی و اجتماعی معلمان را در آن جویا شد و متأسفانه گاه، کار به جایی می رسد که در کشور ما، معلمان را مصرف کننده و هزینه بر تلّقی میکنند و معتقد می شوند که این قشر سوددهی و بهره وری ندارند و متأسفانه تربیت نیروی کارآمدِ انسانی که مولّد و سازنده است، به هیچ انگاشته می شود و دست اندرکاران آموزشی، غافل از آن هستند که فرهنگ، مستقیماً تأثیرگذار بر اقتصاد و جامعه است، امروزه رشد و دگرگونی اقتصاد، بسته به جمعیّت فراوان و وسایل فیزیکی نیست، بلکه نیازمند افراد خلاق است. نبود آموزش و پرورش مناسب و رشد یافته، عامل نارسایی های مادّی، اجتماعی و حتی اخلاقی است و هر قدر که انگیزه های شغلی در این زمینه کم شود، کارایی افراد نیز، کاهش می یابد و شاهد آموزش و پرورشی می شویم که محصولات مثمری را نمی تواند، در دامن خود بپروراند و نسل سترون و معیوب الفکری به جامعه، هدیه می کند، بزرگداشت روز جهانی معلّم، فرصتی است که می تواند، جایگاه معلم را به عنوان انسان سازنده، بشناساند و تمامی دولت ها را وا دارد که بدون هیچ گونه، ملاحظه ی سیاسی و  ... در ادای حقوق آموزش و پرورش اقدام نمایند.

نویسنده: امیر اسدیان

نسل امروز و چگونگی نقش معلّم

... توجه و اهمیت دادن به ساختار آموزش و پرورش، توجه داشتن به نسلی است که به صورت معلّق پیش روی ماست، نسلی که هویّت برایش مفهوم نیست و سعی، در ندیدن بسیاری از باورها را دارد، و به راحتی خیلی از ملاک ها و معیارها را زیر پا می گذارد، نسلی که به بهانه ی تکنولوژی، ارتباطات، نوشدن و دوران گذار، فرصت ها را غنیمت شمرده! تا به هر شکل ممکن قالب ها را بشکند، چهارچوب ها را نادیده بگیرد و ضمن اینکه رشد می‌کند و استعدادش شکوفا می شود و تحول و دگرگونی را تجربه می نماید، بی میل نیست که از کنار هرگونه اعتقادی، خصوصاً اینکه عینیت آن را نمی بیند و مطابقتی برای آن در پیرامونش تصور نمی کند. به سادگی و بی اعتنایی عبور کند، نسل امروز، نسل هوشیاری است، زیرک است و حتّی تیزبین و پرشتاب، اما روشن نیست، در تشخیص ها دچار نوسان است، اگر خوب را می‌شناسد، علّت را نمی داند و اگر بد را می فهمد، چرایی اش را قابل هضم نیست و تحلیلی برای آن ندارد، نسل امروز، نیاز به معلم دارد، معلم آگاه و روشنی که فارغ از تمامی آشفتگی های زیست و زندگی، بتواند نسلی را بپروراند که اصلاحگر جامعه باشد، نسلی که به شعار از آن ها به عنوان امیدهای جامعه یاد می کنیم و گردانندگان چرخ های اقتصاد. این نسل، گاه، سرگردان است، در بیشتر مسائل با شک رو به روست، می خواهد بپذیرد، اما نمی تواند، عافیت طلبی، دم غنیمت بودن و رها شدن، فرصت ها را از او میگیرد تا جایی که نوجویی و کنجکاوی هم مددکار او نیست و ناخواسته، مصداق ها را نشانه می رود و تمامی همّ و غمش متمرکز مصداق های عینی جامعه است و می خواهد اگر به باور برسد، عینیتی برای آن بیابد، اگر صحبت از ارزش هاست، سقوط آن را نبیند، اگر صداقت را به نمایش گذاشته ایم، مرگش را لمس نکند و اگر شعار می‌دهیم، بر اساس دروغ و ریا نباشد، این نسل نیاز به معلمی دارد که با عمل و کردار و رفتارش، ساختن و اصلاح را در او بارور سازد و این باور را در ذهنیتش زنده کند و به او حقایق را بنمایاند، معلمی که دغدغه ی باروری و رشد استعدادها را داشته باشد و به جای زمزمه هایی که پیرامون ذهنیت و زبانش را گرفته و دچار روزمرگی شده، سعی، در رسیدن به چشمه هایی را داشته باشد که می خواهد نسل تشنه و منتظری را از آن سیراب نماید، آن جاست که یکی از اهداف مهم آموزش و پرورش و وظایف به حق مسوولان در درجه ی اول، حس توجه به معلم و ایجاد فضایی مناسب و بر اساس عدالت و رفع تبعیض برای اوست تا بتواند در این فضا خود را وقف جامعه و نسل هوشیاری بکند که دیگر با کلمات متناقض و بی توجهی، نمی توان آن ها را به بازی گرفت، توجه به معلمانی که شعله های آگاهی، روشنی، تحوّل و بالندگی از آن ها نشأت می گیرد و اگر معلم را رها کردیم و در وادی غم معیشت گرفتارش ساختیم، نسلی طغیان گر رها شده است و جامعه به گرداب رذیلت و پستی هدایت می شود و این نه شعار و بازی با کلمات که واقعیّتی است که آن را لمس می کنیم و با نگاه عمیقی به اطراف خود خواهیم دانست که معلّمان چقدر می توانند الگو باشند و در ساختن و بارور نمودن اندیشه و رشد و شکوفایی مؤثرند و فراموش نکنیم که جوامع پیشرفته، مسلماً رشد و تحولات شگرف خود را مدیون انسان هایی می دانند که عمر خود را صرف تعلیم و تعلم می نمایند و در تغییر اساسی و بنیادی ساختار جامعه بسیار تأثیر گذارند و توجه به آنان در واقع، ارج نهادن به جامعه و تمامی ملّت است و بی توجهی به آنان، در نظر نگرفتن نسلی است که چونان سیلی ویرانگر، ریشه ها را به مخاطره انداخته، همه چیز را از بین می برد.

نویسنده: امیر اسدیان

منبع:سایت http://varooneh.com/yaddasht.htm

 

 

نمره انضباط از کارنامه‌ دانش‌آموزان حذف می‌شود

عمومی - گروه اجتماعی:

معاون آموزش و پرورش عمومی از حذف نمره انضباط از کارنامه دانش آموزان و تغییر ملاک نمره انضباط از صفر تا 20 خبر داد و گفت: گزینه‌های عالی، خوب، نیاز به تلاش و راهنمایی بیشتر ، جایگزین نمره شده و به این ترتیب دیگر روحیه  دانش‌آموزان با گرفتن نمره‌ای مثل صفر آسیب نمی‌بیند.

به نقل روزنامه همشهری - 20 اسفند 1385

سخن نویسنده:

امیدواریم که تغییر و یا حذف نمره انضباط از کارنامه دانش آموزان سنجیده و کارشناسی شده باشد. در سالهای اخیر طرحها و برنامه های زیادی در آموزش و پرورش ارئه شده است.اما بیشتر آنها عملا مرده اند و فقط نامی از آنها مانده است. و شنونده هم فکر میکند که در آموزش و پرورش غوغایی به پاست اما نمی داند واقعیت امر چیست.

امروزه وجود نمره انضباط بسیاری از دانش آموزان را کنترل می کند. اما معلوم نیست که با تغییر و حذف نمره انضباط از کارنامه  برای کنترل دانش آموزان بی انضباط چه اهرم هایی را باید جایگزین کرد. ظاهرا ما اهرم های کنترل را از بین میبریم و به دانش آموزان خاطی وسعت عمل زیادتری می دهیم.

امروزه ما با موج زیادی از دانش آموزان بی انضباط روبرو هستیم که مقررات مدرسه برای کنترل آنها به قدر کافی اثر بخشی ندارند. و مدیران مدارس در مقابله با آنها بعضا مجبورند باج بدهند. دانش آموزان هم بخوبی فهمیده اند که بکار بردن واژه تنبیه و اخراج توسط مدارس طبل توخالی است و مدارس از نظر قانونی چنین حقی ندارند.

مسئولین آموزش و پرورش با اقدامات نسنجید ه خود طی دو دهه ی گذشته عملا قدرت معلمین را در مقابل دانش آموزان کاهش داده اند و این موجب زیان به خود دانش آموزان و آسیب دیدن روند تعلیم و تربیت در جامعه شده است.

 با این که آموزش و پرورش در جامعه داعیه علم و معرفت و هوشیاری است اما مسئولین آموزش و پرورش رفتار های اندازه ی افراد کم سواد را از خود نشان می دهند. این درحالی است که انسانهای باهوش و با لیاقت برای مدیریت در آموزش و پرورش کم نیستند. اما این افراد نمی توانند جولان پیدا کنند.

مسئولین بهتر است در راستای این اقدامات برای کنترل نظم در مدرسه و زمینه سازی جهت تعلیم و تربیت در مدارس، قوانین و مقررات حاضر را غنی بخشیده و اهرم های کنترل خصوصا در مدارس متوسطه را افزایش داده و قدرت برخورد مدارس با دانش آموزان بی انضباط را افزایش دهند.   

پرخاشگری‌ کودکان

پرخاشگری‌ یک‌ نوع‌ رفتاری‌ است‌ که‌ از خشم‌ و عصبانیت‌ نشأت‌ می ‌گیرد. این‌ رفتار را می ‌توان‌ به‌ دو گروه‌ تقسیم‌ بندی‌ کرد:

پرخاشگری‌ خصمانه:

 رفتاری‌ است‌ که‌ به‌ منظور صدمه‌ و آزار رساندن‌ به‌ دیگری‌ یا دیگران‌ ابراز می ‌شود؛ و هدف‌ در آن‌ صرفاً آزار رساندن‌ است. مثلاً کودکی‌ کودک‌ دیگر را می ‌زند و یا در مدارس‌ دیده‌ می‌ شود که‌ زنگ‌های‌ تفریح، کودکان‌ در حیاط‌ مدرسه‌ بعضاً به‌ کتک ‌کاری‌ می ‌پردازند

پرخاشگری‌ وسیله‌ ای:

 رفتاری‌ است‌ که‌ فرد به‌ وسیله‌ آن‌ خواستار به‌ دست ‌آوردن‌ هدفی‌ دیگر است‌ و ابداً قصد حمله‌ به‌ دیگران‌ یا اذیت‌ کردن‌ آنها را ندارد. البته‌ در این‌ میان‌ ممکن‌ است‌ لطمه‌ ای‌ نیز به‌ کسی‌ وارد شود. مثلاً کودکی‌ بزهکار کیف‌ خانمی‌ را می ‌رباید تا به‌ این‌ وسیله‌ مورد تشویق‌ و تأیید گروه‌ همسالان‌ قرار گیرد

ممکن‌ است‌ پرخاشگری‌ جنبه‌ انتقام‌ گیری‌ نیز داشته‌ باشد. یعنی‌ کودکی‌ که‌ مورد اذیت‌ و آزار قرار گرفته‌ و نتوانسته‌ خشم‌ خود را ابراز کند، اکنون‌ با پرخاشگری‌ به‌ کاهش‌ اضطراب‌ خود می ‌پردازد. در این‌ جا پرخاشگری‌ وسیله‌ ای‌ است‌ که‌ کودک‌ با توسل‌ به‌ آن‌ می ‌خواهد به‌ هدف‌ خود یعنی‌ کاهش‌ اضطراب‌ دست‌ یابد.

جهت‌ پرخاشگری‌ ممکن‌ است‌ به‌ یکی‌ از این‌ دو صورت‌ باشد:

الف) پرخاشگری‌ درونی‌

ب) پرخاشگری‌ بیرونی‌

چنانچه‌ جهت‌ پرخاشگری‌ به‌ طرف‌ درون‌ باشد، کودک‌ خشم‌ را به‌ درون‌ خود می ‌افکند و دچار خشم‌ فرو خورده‌ می‌ شود. پیامد چنین‌ عملی‌ می‌ تواند افسردگی‌ نیز باشد. کودکان افسرده  در واقع‌ از دست‌ خودشان‌ عصبانی‌ هستند.

خشم‌ درونی‌ عصبانیت ‌ و نارضایتی‌ از خود را به‌ وجود می ‌آورد.

خشم‌ بیرونی؛ کودک‌ ممکن‌ است‌ خشم‌ خود را به‌ صورت‌ رفتارهایی‌ از قبیل‌ فریاد کشیدن، پا به‌ زمین‌ کوبیدن‌ یا پرتاب ‌کردن‌ اشیا بروز دهد.

علل‌ خشونت‌ و پرخاشگری‌ در کودکان‌ :

 ۱. الگو پذیری‌ کودکان‌ از والدین‌

 یکی‌ از دلایل‌ بسیار مهم‌ پرخاشگری‌ در کودکان‌ یادگیری‌ است. یعنی‌ کودکانی‌ که‌ الگوهای‌ رفتاری‌ پرخاشگرانه‌ داشته‌ اند، همانند الگوهای‌ خود رفتار می ‌کنند. چنانچه‌ پدر یا مادری‌ خلق ‌و خویی‌ عصبانی‌ و پرخاشگر داشته‌ باشند، مسلماً فرزندشان‌ نیز پرخاشگر خواهد شد. این‌ رفتار توسط‌ کودک‌ یاد گرفته‌ می ‌شود. از آنجا که‌ کودکان‌ با والدین‌ همانند سازی‌ می ‌کنند، بنابراین‌ بسیاری‌ از رفتارهای‌ پدر و مادر ناخودآگاه‌ توسط‌ فرزندان‌ فرا گرفته‌ می ‌شود. توضیح‌ این‌ که‌ فرایند همانند سازی‌ کاملاً ناخودآگاه‌ صورت‌ می ‌پذیرد.

نکته‌ دیگر این‌ که‌ حتماً لازم‌ نیست‌ والدین‌ با خودِ کودک‌ پرخاشگری‌ کرده‌ باشند؛ چنانچه‌ او شاهد رفتارهای‌ خشونت ‌بار پدر و مادر با افراد دیگر نیز باشد، این‌ گونه‌ رفتار را فرامی‌ گیرد. بنابراین‌ کودکان‌ از طریق‌ مشاهده، رفتارهای‌ والدین‌ را می ‌آموزند.

بر این‌ نکته‌ می توان تأکید کرد‌ که‌ کودکان‌ با چشمان‌ خود می ‌آموزند؛ یعنی‌ آن‌ چه‌ را مشاهده‌ می ‌کنند، یاد می ‌گیرند؛ حتی‌ اگر آن‌ رفتار به‌ طور مستقیم‌ در مورد خود آنها صورت‌ نگیرد.

۲. کودکان‌ ناکام‌ پرخاشگر می‌ شوند

ناکامی ‌ یکی‌ از مسائلی‌ است‌ که‌ به‌ پرخاشگری‌ می‌ انجامد. وقتی‌ کودک‌ به‌ هدف‌ خود دست‌ نیابد و ناکام‌ شود، یکی‌ از رفتارهایی‌ که‌ از او سر می‌ زند پرخاشگری‌ است.

۳. اضطراب‌ و پرخاشگری

کودکان‌ مضطرب‌ نمی ‌توانند کودکان‌ آرامی‌ باشند. آنها رفتارهایی‌ پرخاشگرانه‌ از خود بروز می ‌دهند؛ البته‌ بلافاصله‌ پشیمان‌ می ‌شوند و از والدین‌ خود عذرخواهی‌ می‌ کنند. اگر از کودک‌ مضطرب‌ بپرسیم‌ که‌ چرا پرخاش‌ می‌ کنی‌ و عصبانی‌ هستی؛ خواهد گفت‌ نمی‌ دانم.؛ یا خواهد گفت‌ دست‌ خودم‌ نیست.

۴. پرخاشگری، نشانه‌ای‌ از تضادهای‌ درونی

گاهی‌ کودکان‌ در دوگانگی‌ و تضادهای‌ درونی‌ قرار می‌ گیرند. یا بهتر بگوییم، گاهی‌ بر سر دو راهی‌هایی‌ گیر می ‌کنند و نمی‌ دانند کدام‌ راه‌ را انتخاب‌ کنند؛ و این‌ حالت‌ آنها را دچار تعارض، اضطراب‌ و خشم‌ می ‌کند. مثلاً کودکی‌ که‌ دوست‌ دارد نزد مادرش‌ در منزل‌ بماند و از طرفی‌ وقتی‌ می ‌بیند تمام‌ کودکان‌ به‌ مدرسه‌ می‌ روند، همزمان‌ تمایل‌ به‌ مدرسه ‌رفتن‌ نیز دارد، دچار دوگانگی‌ می ‌شود. به‌ کودکان‌ خود کمک‌ کنیم‌ که‌ در دو راهی‌های‌ زندگی، مدتی‌ طولانی‌ قرار نگیرند. آنها بایستی‌ به ‌سرعت‌ و با دقت‌ درست ‌ترین‌ کار را انجام‌ دهند.

۵. پرخاشگری‌ و افسردگی

پرخاشگری‌ و کج خلقی  در کودکان‌ چنانچه‌ با علامت‌های‌ دیگر همراه‌ باشد، می ‌تواند نشانه ‌ای‌ از افسردگی‌ باشد که‌ در این‌ صورت‌ لازم‌ است‌ شرایط‌ زندگی‌ کودک‌ تمام‌ و کمال‌ مورد بررسی‌ قرار گیرد.

۶. پرخاشگری؛ بیماری‌ها؛ مصرف‌ دارو

بعضی‌ از بیماری‌ها به‌ مصرف‌ دارو نیاز دارد و ممکن‌ است‌ از عوارض‌ جانبی‌ داروها کج ‌خلقی‌ و رفتارهایی‌ باشد که‌ خشونت‌ را بر می‌ انگیزند.

 

۷. خشونت‌ و مدرسه

گاهی‌ کودکان‌ در مدرسه‌ قربانی‌ خشونت‌ می ‌شوند؛ و این‌ قربانی‌ شدن‌ باعث‌ می ‌شود که‌ خود آنها نیز عامل‌ خشونت‌ شوند

عواملی‌ که‌ به‌ خشونت‌ در مدرسه‌ می ‌انجامند، عبارت اند از:

  • وقتی‌ کودکی‌ توسط‌ دانش‌ آموزان‌ دیگر مورد تمسخر قرار گیرد
  • وقتی‌ کودکی‌ توسط‌ دانش ‌آموزان‌ دیگر کتک‌ بخورد و قادر به‌ دفاع‌ از خود نباشد.
  • وقتی‌ کودکی‌ همیشه‌ از مشاجرات‌ فرار می‌ کند و حتی‌ در مواقعی‌ به‌ گریه‌ متوسل‌ می ‌شود.
  • وقتی‌ کودکی‌ مرتب‌ اشیا، وسایل‌ و پول‌ خود را گم‌ می ‌کند.
  • وقتی‌ کودک‌ از لحاظ‌ ظاهری‌ (پارگی‌ لباس‌ و یا نامناسب ‌بودن‌ آن) مورد تمسخر قرار می‌ گیرد.
  • خجالتی ‌بودن‌ و سکوت‌ مکرر در کلاس.
  • افت‌ تحصیلی، افسردگی‌ و ناراحت ‌بودن.

این‌ عوامل‌ کودک‌ را قربانی‌ خشونت‌ دیگران‌ می ‌کند و خود کودک‌ نیز عامل‌ خشونت‌ می ‌شود و رفتارهای‌ پرخاشگرانه‌ از او سر خواهد زد.

درمان‌ پرخاشگری در کودکان ( با کودکان پرخاشگر چگونه رفتار کنیم )

برای‌ درمان‌ پرخاشگری‌ در کودکان‌ اولین‌ گام‌ این‌ است‌ که‌ نوع‌ پرخاشگری‌ آنها و علت‌ آن‌ را براساس‌ توضیحاتی‌ که‌ ارائه‌ شد شناسایی‌ کنیم؛ و پرخاشگری‌ را به‌ صورت‌ موردی‌ برطرف‌ نماییم.

- در مورد کودک‌ پرخاشگری‌ که‌ الگو پذیری‌ عامل‌ این‌ گونه‌ رفتار او بوده، باید روی‌ الگوی‌ کودک‌ کار کرد و راه‌های‌ دیگری‌ جز پرخاشگری‌ را به‌ آن‌ الگو آموخت.

- اگر پرخاشگری‌ در اثر ناکامی‌ به‌ وجود آمده‌ باشد، بایستی‌ کودک‌ ناکام‌ را در رسیدن‌ به‌ اهداف‌ مطلوب‌ و دوست‌ داشتنی‌ کمک‌ کنیم.

- در مواردی‌ که‌ علت‌ پرخاشگری‌ اضطراب‌ است، باید از نگرانی‌ درونی‌ و اضطراب‌ کودک‌ مطلع‌ شویم.

ورزش ‌کردن‌ برای‌ این‌ کودکان‌ بسیار مؤثر است‌ و باعث‌ تخلیه‌ هیجانی‌ می‌ شود.

- در کشمکش‌های‌ درونی‌ بایستی‌ کودک‌ را از حالت‌ دوگانگی‌ خارج‌ ساخت. کمک‌ به‌ کودکان‌ در تصمیم ‌گیری، باعث‌ می ‌شود که‌ بیاموزند به‌ حالت‌های‌ دوگانه‌ درونی‌ خود پایان‌ بخشند.

- در پاره‌ای‌ از موارد، کودک‌ افسرده‌ پرخاشگری‌ شدیدی‌ از خود نشان‌ می‌ دهد. در این‌ میان‌ لازم‌ است‌ به‌ این‌ نکته‌ پی‌ ببریم‌ که‌ او چه‌ چیز دوست‌ داشتنی‌ را از دست‌ داده‌ و چگونه‌ می ‌شود مورد از دست‌ رفته‌ را برای‌ او جبران‌ کنیم.

- در مورد پرخاشگری، شیطنت‌ و مصرف‌ دارو بایستی‌ حتماً با پزشک‌ متخصص‌ ارتباط‌ داشته‌ باشیم‌ تا کودک‌ از نزدیک‌ مورد معاینه‌ قرار گیرد.

- هنگامی‌ که‌ کودک‌ قربانی‌ خشونت‌ در مدرسه‌ شده‌ است، بایستی‌ با مسئولان‌ مدرسه‌ صحبت‌ کنیم‌ و لازم‌ است‌ که‌ ایشان‌ طبق‌ قانون‌ و مقررات‌ خاص‌ با کودکان‌ خشونت گرا برخورد کنند؛ و نیز کودکانی‌ را که‌ قربانی‌ خشونت‌ شده‌اند براساس‌ رفتارهای‌ خوبشان‌ مورد تشویق‌ و تأیید قرار دهند.

 - چنانچه‌ نوع‌ پرخاشگری‌ کودک‌ خصمانه‌ است، بایستی‌ کودک‌ را از آزار و اذیت‌ کردن‌ دور کنیم‌ تا مجبور نباشد برای‌ تلافی‌ و انتقام، افراد دیگر را اذیت‌ کند؛ و اگر پرخاشگری‌ از نوع‌ وسیله‌ ای‌ است، بایستی‌ راه‌های‌ دیگری‌ را جهت‌ مطرح‌ کردن‌ کودک‌ بر گزینیم‌ تا او ناچار نباشد از روش‌ خشونت‌ برای‌ جلب‌ توجه‌ استفاده‌ کند.

 منبع:http://www.tebyan.net/

تاریخچه سواد آموزی در ایران

مساله مبارزه با بیسوادی و آموزش و پرورش کودکان و بزرگسالان بیسواد در ایران سالهاست که موضوع اساسی برنامه های مختلف بوده و دولتهای وقت آموزش سواد به آنها را یکی از اولویتهای برنامه های توسعه ملی خود اعلام کرده اند. آموختن علم در فرهنگ اسلامی ما نیز ریشه های قوی و محکمی دارد و به طرق مختلف بر آموزش و کسب آن تاکید شده است . تاریخ سواد آموزی در ایران نشان می دهد که از سالیان گذشته مساله تعلیمات اجباری و آموزش بزر گسالان تحت عناوین متعددی مطرح بوده است ولی به دلایل متعددی پیشرفت قابل ملاحظه ای در این مورد حاصل نشده است و سالیان متمادی با وجود صرف بودجه سنگین و بهره گیری از نیروی انسانی و امکانات مختلف ، نه تنها جهل و بیسوادی در جامعه ریشه کن نشده بلکه روز به روز بر تعداد افراد بیسواد جامعه نیز افزوده شده است . برای نمونه به برخی از این فعالیتها و برنامه ها، اشاره می شود.

1- تعلیمات اکابر

اولین سازمانی که به طور رسمی برای با سواد کردن بزرگسالان در ایران تاسیس شد اداره تعلیمات اکابر بود. این اداره از سال 1315 شروع به کار نمود و بر طبق قانون موظف شد که در تمام مدارس روزانه ، کلاسهای شبانه مخصوص با سواد کردن بزرگسالان دایر نماید . اداره تعلیمات اکابر یکی از ادارات وزارت معارف محسوب میشد که رئیس آن از طرف وزیر معارف انتخاب می شد. فعالیت کلاسهای اکابر تا شهریور ماه سال 1320 یعنی تا زمان سقوط رضاخان ادامه داشت و در این تاریخ کلاسها منحل شدند.

2- آموزش سالمندان

به دلیل وقوع جنگ جهانی و تحت شرایط سیاسی – اجتماعی موجود ، فعالیتهای سواد آموزی برای مدتی متوقف شد . اما در سال 1322 کلاسهای سواد آموزی بزرگسال تحت عنوان آموزش سالمندان کار خود را آغاز نمود . این کلاسها وابسته به وزارت آموزش و پرورش بود.

در فاصله سالهای 1320-1335 برداشت تازه ای از آموزش بزر گسالان تحت عنوان تعلیمات اساسی در جهان مورد توجه قرار گرفت . سازمان علمی ،فرهنگی ، تربیتی ملل متحد یعنی یونسکو بنیانگذار این تفکر بود و برای اولین برنامه ای آزمایشی را در کشورهای مصر ، هندوستان ، فیلیپین و مکزیک به اجرا در آورد .

دولت ایران در سال 1323 تصمیم گرفت این برنامه را مستقلا اجرا کند . از این رو هیاتی به هندوستان اعزام شد . پس از مراجعت این هیات و با استفاده از تجارب آنها برنامه ای به طور آزمایشی در چند استان کشور به مرحله اجرا گذاشته شد . برای اجرای این برنامه از هر استان چهار شهرستان و از هر شهرستان یک روستا در نظر گرفته شد . پس از انتخاب روستاهای مورد نظر افرادی با نام مربی تعلیمات اساسی از میان معلمان محلی هر استان انتخاب شدند تا پس از کار آموزی به روستاهای محل ماموریت خود بروند.

برنامه تعلیمات اساسی با توجه به هزینه سنگینی که در بر داشت ، در سال 1330 متوقف شد و اداره ان به بنگاه عمران وزارت کشور محول شد. در این ضمن بنیاد خاور نزدیک با استفاده از این فلسفه ، از سال 1328 فعالیتهای خود  را در منطقه ورامین آغاز کرد . این بنیاد آموزش خود را بر پایه آگاهیهای شغلی و اجتماعی بنا نهاد و هدفش این بود که از حدود خواندن و نوشتن فراتر رود و به رشد آگاهی مردم در زمینه بهداشت و تندرستی ، کشاورزی ، خانه داری ، تربیت کودک و صنایع دستی بپردازد. اگر چه این اهداف به نتیجه نرسید و در عمل ، این برنامه نیز تنها به سواد آموزی بیسوادن پرداخت ، ولی حداقل برای اولین بار آموزش بزرگسالان به مفهوم واقعی خود نزدیک شد . اجرای این برنا مه هزینه سنگینی داشت و گسترش آن در همه مناطق امکان پذیر نبود.

3- آموزش بزر گسالان

 آموزش بزرگسالان سومین سازمان رسمی وابسته به دولت بود که مسئولیت سواد آموزی بزرگسالان را در ایران به عهده گرفت . فعالیت کلاسهای آموزش بزر گسالان در سال 1335 با استفاده از تجارب گذشته از سر گرفته شد. در این دوره علاوه بر وزارت فرهنگ که اجرای برنامه های آموزش بزرگسالان را به عهده داشت ، وزارت خانه های دیگری مثل کشاورزی ، کار ، جنگ و سازمانهایی از قبیل بنیاد خاور نزدیک ، اداره کل امور اجتماعی و عمران روستایی ، ارتش ، بانک عمران و سازمان پیشاهنگی نیز در امر سواد آموزی بزرگسالان مشارکت داشتند. تا این زمان غیر از کلاسهای شبانه که در دبستانها تشکیل شده بود ، در کارخانه های دولتی، آسایشگاهها و بیمارستانها ، واحدهای ارتش و شهربانی نیز کلاسهای سواد آموزی بزر گسالان، با اعتبار سازمانهای مذکور و نظارت وزارت فرهنگ تشکیل شد. بر اساس سرشماری سال 1335 کل جمعیت ایران 19 میلیون نفر بود. و جمعیت ده ساله به بالا 031/ 784/12 نفر تعیین شد که حدود 2 میلیون نفر از آنها خود را با سواد معرفی کرده بودند . با توجه به این ارقام میزان با سوادی در کل جمعیت ده ساله و بالاتر 9/14 درصد بود 3/33 درصد از مردم شهری و 6 درصد از افراد روستایی و عشایری کشور با سواد بودند. البته این آمار نمی تواند دقیق و گویا باشد . زیرا معیار با سواد بودن  در این سرشماری اظهارات لفظی افراد بود. و معیار دقیقی که در سراسر کشور و برای کلیه افراد یکنواخت باشد مورد استفاده قرار نگرفت. با این همه همین آمار غیر دقیق و ظاهری نشان می دهد که با وجود تمامی سازمانهایی که تاسیس یافته و کلاسهایی که تا آن زمان تشکیل شده بود ، هنوز حدود یازده میلیون نفر از افراد گروه سنی ده سال به بالا نتوانسته بودند از امکانات آموزشی رسمی بهره مند شوند.

کلاسهای آموزش بزرگسالان تا سال 1345 به کار خود ادامه داد اما به دلیل رشد سریع جمعیت و افزایش درصد بیسوادان جامعه نتوانست توفیق چندانی بدست اورد. طرح مساله بیسوادی ایران در سطح بین المللی ، و آشکار شدن عدم موفقیت برنامه های قبلی، لزوم اقدامات به ظاهر ابتکاری را مطرح ساخت .

4- سپاه دانش

تاریخچه سواد اموزی ایران نشان می دهد که با وجود تمام تلاشهای ظاهری و وضع قوانین و مفررات مختلف در زمینه سواد آموزی بزرگسالان در سال 1341 هنوز درصد زیادی از افراد که بالقوه می توانستند با سواد باشند از نعمت خواندن و نوشتن و کسب اگاهی محروم بودند. علی رغم کوششهای بسیاری که وزارت آموزش و پرورش برای تحت پوشش قرار دادن کودکان لازم التعلیم مبذول می داشت همه ساله بیش از دو میلیون کودک در سراسر کشور، به دلیل عدم وجود امکانات آموزشی و همچنین مسائل و مشکلات اجتماعی، اقتصادی و خانوادگی نمیتوانستند به مدارس راه یافته و از آموزش و پرورش رسمی بهره مند شوند. بدین سبب در درون ارتش سپاه دانش برای سواد آموزی کودکان لازم التعلیم و بزرگسالان ، مخصوصا در مناطق دور افتاده که فاقد امکانات آموزشی بودند تاسیس شد. در این زمان دلایل متفاوتی برای تداوم مساله بیسوادی در جامعه بیان شد که اهم آنها وسعت کشور و پراکندگی جمعیت ، کثرت روستاها و عدم وجود راههای ارتباطی، فقر و کمبود در آمد روستائیان، کوچ نشینی عشایر ، کمبود نیروی انسانی کار آزموده ، تمرکز فعالیتها و خدمات اجتماعی و رفاهی در شهرها و مواردی از این قبیل بود .

از این رو در سال 1341 طرح سپاه دانش به اجرا در آمد . در آن زمان حدود 68 در صد جمعیت ایران روستا نشین بودند و نسبت بیسوادی در میان بزرگسالان ، بخصوص در مناطق دور افتاده ، گاه از 95 درصد نیز تجاوز می کرد . به این ترتیب مقرر شد بخشی از جوانان دیپلمه در دوره سربازی خود به با سواد کردن بیسوادان در روستاها بپردازند . برای تکمیل این طرح در سال1347 طرح مشابهی به نام قانون خدمات اجتماعی زنان به تصویب رسید . بر طبق این قانون زنان تحصیلکرده موظف بودند در فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی کشور رسما مشارکت کنند و بخشی از برنامه های سواد آموزی به عهده آنان واگذار شد.

5- کمیته ملی پیکار جهانی با بیسوادی

دو سال پس از تشکیل سپاه دانش یعنی در سال 1343، کمیته ملی پیکار جهانی با بیسوادی تشکیل شد تا به امر سواد آموز ی بزرگسالان بپردازد. در این زمان، هنوز تعداد بیسوادان جامعه در میان طبقات محروم به طور اعم و در میان روستائیان به طور اخص زیاد بود. از این رو این سازمان تاسیس شد تا مسولیت از بین بردن بیسوادی را در میان اقشار مختلف جامعه به عهده داشته باشد .

6- جهاد ملی سواد آموزی

در سال 1354 با توجه به کمبودها و نارساییها و عدم توفیق برنامه های سواد آموزی و اهمیت مساله بار دیگر موضوع سواد آموزی در جامعه مطرح شد. این بار فعالیتهای سواد اموزی در قالب کلماتی فریبنده تر مطرح شد . سازمان جهاد ملی سواد اموزی با برنامه ها و طرح جدیدی تشکیل شد. این طرح در واقع به دنبال بازتاب نارسائیهای سواد آموزی ایران در نشریات بین المللی و همچنین تعهداتی که ایران برای ریشه کن ساختن بیسوادی در چارچوب طرحهای آزمایشی یونسکو به عهده گرفته بود ارائه شد.

هدف این طرح که از سال 1355 به اجرا در آمد ریشه کن ساختن بیسوادی طی 11 سال یعنی تا سال 1366 در ایران بود. در طرح پیشنهادی بر تشکیل کلاسهای سواد آموزی با مشارکت همه اقشار مردم مخصوصا جوامع محلی و افراد بیسواد با در نظر گرفتن نیازهای مختلف آنان، برقراری نظام غیر متمرکز ، استفاده از باسوادان داوطلب خدمت و پیگیری و ارزشیابی دقیق فعالیتها تاکید بسیاری شد. در هدف این طرح علاوه بر بالا بودن درصد باسوادی ایجاد دگرگونی های مطلوب در زمینه های اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی کشور نیز ملحوظ شده بود.

در طرح جهاد ملی سواد آموزی قرار بود مناطق روستایی و جمعیت زنان، نوجوانان و نیروی انسانی شاغل از اولویت برخوردار باشند. علاوه بر این نظام مدیریت و سازماندهی این طرح ابتدا به صورت غیر متمرکز پیشنهاد شده بود ولی بعدا در عمل به صورت متمرکز اداره شد.

با اینکه در طرح جهاد ملی سواد آموزی کوشش فراوان شد تا مدیریت و سازماندهی سواد آموزی ، برنامه ها و شیوه کار بسیار سودمند و موثر باشد تا شکستها و ناکامیهای متعدد گذشته جبران شود، ولی اینکه در عمل نتوانست تعداد قابل ملاحظه ای از افراد بیسواد را تحت پوشش قرار دهد ، دلیل بارزی بر عدم موفقیت این طرح بود. طرح مذبور تا سقوط سلطنت شاهنشاهی در ایران ادامه یافت. در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی در ایران با همه کوششی که به ظاهر در امر سوآد اموزی بزرگسالان انجام شده بود هنوز 70 درصد از افرادی که با لقوه می توانستند باسواد باشند از توانایی خواندن و نوشتن محروم بودند.

7- نهضت سواد آموزی

پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در بهمن ماه 57 فصل جدیدی در تاریخ سواد آموزی ایران گشوده شد. بعد از گذشت تقریبی یک سال از تاسیس جمهوری اسلامی در ایران و با توجه به شکستها و ضعفهای سازمانهای سواد آموزی گذشته و برنامه هایی که توسط آنها به اجرا در آمده بود و از توفیق ناچیزی برخوردار بود و همچنین با توجه به نیازی که بر اثر تغیرات سیاسی اجتماعی و فرهنگی جامعه برای کسب آگاهی و افزایش سطح سواد و فرهنگ مردم احساس می شد در 7 دیماه 1358 به فرمان امام خمینی(ره) و بر اساس مصوبه شورای انقلاب اسلامی سازمان جدیدی تحت عنوان نهضت سواد اموز تشکیل شد.

http://www.lmohrz.ir/history.php

 

تربیت کـودک از تولـد تا نوجوانــی

تربیت بچه ها وظیفه ای برای والدین است و همه آنها می خواهند به خوبی از عهده این کار برآیند. یکی از بزرگترین نگرانی های والدین این است که فکر می کنند فرزندشان دارد بد بار می آید، چون اصلاً به حرف آنها گوش نمی کند و هر کاری خودش دوست دارد انجام می دهد. در واقع این سئوال مشترک بیشتر والدین است که می خواهند بدانند: اگر من به فرزندم اجازه بدهم که هرکاری خواست انجام بدهد، بد تربیت می شود؟ و اغلب دوستان و خویشاوندان شما جواب می دهند: اگر هر وقت کودک شما گریه می کند، به سراغ او بروید، قطعاً بی ادب خواهد شد! اما تربیت غلط واقعاً به چه معناست؟ بیشتر مردم عقیده دارند بچه هایی که خودخواه، بی ملاحظه، سهل انگار هستند و هر لحظه درخواست جدیدی دارند، بچه های بی ادبی هستند.

در اینجا می خواهیم به این موارد اشاره کنیم که چطور فرزندانمان را تشویق کنیم به جای این که خودخواه باشند، اعتمادبه نفس داشته باشند؛ به جای اینکه همیشه ما آنها را تحت کنترل قرار دهیم، با ما همکاری کنند و به جای این که همیشه چیزی از ما بخواهند، کمی ملاحظه کار باشند. بیشتر مردم عقیده دارند توجه نشان دادن سریع به کودکی که گریه می کند، او را به گریه بیشتر تشویق می کند، در واقع این یک باور قدیمی است. البته گریه کودکان همیشه دلیل خاصی دارد.کودکان نمی توانند وقتی گرسنه می شوند خودشان غذا بخورند و یا وقتی درد دارند خود را آرام سازند، آنها به کمک والدین خود نیازمندند؛  بنابراین با گریه کردن به آنها اعلام می دارند که به کمکشان نیاز دارند. شما نمی توانید گریه کردن کودکان را عاملی برای بد بارآمدن آنها بدانید، بلکه  توجه سریع نشان دادن به کودکان به آنها احساس آرامش می دهد.

گاهی والدین فکر می کنند فرزندان آنها رفتار غیرطبیعی و نامناسبی دارند، درحالی که رفتار کودکان با توجه به سن آنها باید مدنظر قرار گیرد، برای مثال رفتار کودک که اسباب بازیهایش را به اطـــراف پرت می کند، غیرطبیعی نیست. این کار ممکن است ما را عصبانی کند و برای ما خوشایند نباشد، اما بدان معنی نیست که کودک بی ادب شده است. برای کودک در فاصله سنی 14 تا 20 ماهگی تنها نه گفتن و یا سر او فریاد کشیدن کافی نیست.

بدین گونه ارتباطی میان شما و او ایجاد نمی شود. گاه نه گفتن شما باید با نگاه خشمگینانه یا چهره عصبانی همراه باشد. در واقع ارتباط غیرکلامی بسیار مهم است. بسیاری از مشکلات از ناحیه کودکانی ایجاد می شود که نمی دانند چه رفتاری مناسب است. پدرومادر محدودیت های آنها را کاملاً مشخص نمی کنند و یا قواعد و مقررات را آن طور که باید به کودک انتقال نمی دهند و یا به صورت ناخودآگاه چنان محدودیت های زیادی قائل می شوند که کودک می بیند بخش اعظم رفتارش مورد سرزنش قرار دارد و در این شرایط بسیار طبیعی است که ناراحت شود.

شما هر اندازه فرزندتان را دوست داشته باشید، گه گاه عصبانی می شوید و خونسردی خود را از دست می دهید. در واقع کودکان در عصبانی کردن پدرومادر خود استادند، ولی شما نباید آرامش خود را ازدست بدهید و زود از کوره دربروید، بلکه باید با رفتاری صحیح کودک را به انجام کارهای درست ترغیب سازید.

آمــــوختن نظــم و تــــرتیب اولیــــه

بدون تردید بـــزرگترین مشکل والدین با کودکان نوپا، وادار کردن آنها به همکاری و تشریک مساعی است. وقتی کودکان شیطنت می کنند، شما چه کار می کنید و چگونه به آنها می گویید که نباید بچه های کوچکتر را کتک بزنند. بچه ها باید بتوانند حدو حدود خود را تشخیص بدهند و بدانند که محدودیت هایی در کار است و نباید سر دیگران داد بکشند، به آنها ناسزا بگویند و هــر کاری بخواهند انجام دهند. شما برای این که در این راه کودک خود را کمک کنید نباید حتماً با داد و بیداد، خشـــونت و یا کتک او را ادب کنید؛ بلکه معنای واقعـــی ادب کردن ، آمــــوختن و درس دادن است؛ یعنی این که به فـــرزند خود بیاموزید راه بهتری انتخاب کند.

ایجـــاد اعتمــــاد

تربیت کودک از روز تولد او شروع می شود. رابطه عاطفی و سرشار از عشق و محبت با کودک است که به ما امکان می دهد او را در جهترفتار معقول هدایت کنیم. شما وقتی نیازهای اولیه کودکان رابرآورده می سازید، اعتماد و اطمینانی برای آنان ایجاد می کنید؛ رابطه ای مبتنی بر اعتماد و اطمینان که کودک را به این نتیجه می رساند که شما صلاح او را می خواهید. در واقع پدرومادر به سه طریق می توانند به فرزندان خود آموزش دهند:

۱. پــرت کردن حواس کــودک: 

شما می توانید حواس کودک را از کاری که می کند پرت کنید. مثلاً اگر او ابراز ناراحتی می کند، می توانید او را در آغوش بکشید و از اتاق بیرون ببرید و یا می توانید به اویک اسباب بازی بدهید. بچه ها خیلی زود فراموش می کنند که چه می کردند و خیلی زود به شادی دوباره می رسند. به این صورت شما می توانید با پرت کردن حواس کودک، مانع رفتار قبلی او شوید.

۲. هدایت دوبـاره :

برای پرت کردن حواس کودکان نوپا از این روش استفاده کنید.از آنجا که کودک هنوز از توان و مهارت کلامی مطلوب برخوردارنیست، باید آنها را هدایت کنید. البته نه این که آنها را متوقف سازید، بلکه در جهت کار آنها حرکت کنید. مثلاً فرض کنید کودک شما دستش را به سمت ظرف شیرینی دراز می کند و جیغ می کشد. اگر شما نمی خواهید به او شیرینی بدهید، می توانید خوردنی دیگری به او بدهید که از آن استقبال کند. با این رفتار شما در واقع به او می گویید: می دانم که گرسنه ای، می توانم کمکت کنم، اما نمی توانم دقیقاً آن چیزی را که می خواهی به تو بدهم .

۳. گفتگــوی آمـــوزنده :

از دوران طفولیت تا زمانی که کودک به مدرسه می رود، مهارت های فکری و جسمانی او افزایش می یابد و زمانی فرا می رسد که کودکان دقیقاً می دانند چه می خواهند و حاضر نیستند که به راحتی از خواسته هایشان بگذرند. ما باید به آنها بیاموزیم چگونه از چیزی که به نفعشان نیست، دست بکشند و رفتارشان را تغییر دهند و نظم و انضباط را نیز رعایت کنند. هنگام طفولیت، وقتی فرزندمان گریه می کند، بلافاصله بغلش می کنیم و خواسته هایش را برآورده می سازیم، اما وقتی کودکان بزرگتر می شوند، باید به آنها یاد بدهیم که رفتارشان را کنترل کنند.

لحـــــن قاطــع امــــا با محبـت

شما باید به فرزند خود کمک کنید تا خواسته ها و نیازهایش را بشناسد و به گونه ای صحیح خواسته های خود را برآورده سازد. آموختن انضباط برای راحتی پدرومادرو یا حفظ آرامش نیست، هرچند به این امر نیز کمک می کند. هدف این است، که مهارت های فرزندتان را افزایش دهید.

اصــلاح اشتباهـــات

اشتباه کردن بخشی از زندگی است و شما یکی از بزرگترین کمک هایی که می توانید به فرزندتان بکنید، این است که به او بگویید می تواند اشتباه کند و اشکالی ندارد، به شرط آنکه در مقام اصلاح اشتباهش برآید.

به رفتار خـــودتان تــوجه کنیـد

گاهی اوقات لازم است ابتدا مشکلی را که در وجود خودمان است، برطرف کنیم.اگر ما برای حل مشکل فرزندمان او را کتک می زنیم، نمی توانیم از او انتظار داشته باشیم که برای رسیدن به خواسته خود سایر بچه ها را کتک نزند!

توجه کم مــی تواند باعث بـــدرفتاری در کودکــان شــــود

این درست است که بچه ها گاهی رفتار بسیار ناخوشایندی دارند، زیرا آنها هنوز مهارت های خود را توسعه نداده اند، و نمی توانند ارتباط درستی با بزرگترها برقرار کنند، ولی در این خصوص ممکن است خود والدین نیز مقصر باشند، بدین صورت که بی توجهی والدین به فرزندان خود، گاه سبب بروز رفتار نادرست کودکان است. کودکانی که والدین شان به آنها توجه کافی ندارند، سعی می کنند با بدرفتاری، توجه والدین را به خود جلب کنند.

برای مثال، جیغ و داد راه می اندازند، اشیا را به اطراف پرت می کنند و… این رفتار ممکن است برای والدین قابل قبول نباشد، زیرا کودکان می خواهند توجه آنها را به خود جلب کنند، حتی اگر این جلب توجه به قیمت ایجاد عصبانیت برای والدینشان باشد. در واقع، حتی اگر والدین با کودکان خود با عصبانیت نیز رفتار کنند، بهتر از آن است که هیچ توجهی به آنان نداشته باشند. اگر شما در باره نحوه تربیت کودک خود نگران هستید، می توانید به سوالات زیر پاسخ دهید:

۱ـ آیا شما تا به حال به کودک خود گفته اید که دقیقاَ چه کارهایی را باید انجام دهد و چه کارهایی را نباید انجام دهد؟

۲ـ آیا وقتی فرزندتان کار خوبی انجام می دهد او را تشویق می کنید؟

۳ـ آیا وقت کافی به کودک خود اختصاص می دهید؟

والدینی که بیشتر به رفتار بد فرزندان خود توجه می کنند، باید سعی کنند که رفتار خوب آنان را نیز در نظر بگیرند و آنها را تشویق کنند، برای مثال وقتی فرزندتان به خواندن کتاب توجه نشان می دهد، او را تحسین کنید و به او بگویید: آفرین! چقدر خوب است. که از این کتاب خوشت آمده یا اینکه وقتی کودک از عهده کاری به خوبی برمی آید، بگویید: تو پشتکار خوبی داری و یا وقتی اسباب بازی هایش را مرتب می کند او را تشویق کنید.

توجه زیاد نتیجه منفــــی دارد

بعضی اوقات رفتار غلط کودکان در نتیجه توجه زیاد والدین به آنهاست. برای مثال، کودکان در سنین پیش دبستانی خودشان می توانند لباس هایشان را عوض کنند، موهایشان را شانه بزنند و یا اسباب بازی های خود را مرتب کنند. انجام این کارها باعث رشد استقلال در کودکان می شود و بدین ترتیب آنها احساس می کنند که می توانند از عهده انجام وظایف خود برآیند. در واقع، والدینی که بیش از حد در انجام کارهای فرزندانشان به آنها کمک می کنند، مانع پرورش حس استقلال کودک می شوند و بدین ترتیب فرزندان نیز یاد می گیرند که هر روز درخواست تازه ای از والدین خود داشته باشند، درحالی که والدین آگاه به فرزندانشان یاد می دهند که انجام وظایف شان را به عهده بگیرند.

اختیار دادن بیش از حد به کودک می تواند باعث بدرفتاری او شود.

برخی از والدین به کودک اجازه می دهند هرکاری می خواهد انجام دهد، به این علت که:

گاهی والدین برای جلوگیری از دعوا و نزاع اینگونه رفتار می کنند،عده ای هم عقیده دارند فرزندانشان به هیچوجه نباید ناراحت شوند،زیرا گمان میکنند که کودکان ناراحت به معنای والدین ناآگاه هستند و عده ای دیگر نیز از این واهمه دارند که اگر فرزندان خود را بیازارند،آنها دیگر علاقه ای به والدین خود نخواهندداشت؛درحالیکه کودکان بوجود محدودیت وقانونمندی در امور نیاز دارند.

والدین خـوب نحـــــوه رفتار صحیح با کـودک را می دانند

والدین آگاه می دانند در هر سنی باید چه توقعی از فرزند خود داشته باشند، تا چه اندازه در انجام کارها به او کمک کنند، چطور به او توجه کنند، چگونه رفتار قانونمند را به او بیاموزند و تا چه میزان برای او ،محدودیت قائل شوند. ممکن است شما در انجام این امور دچار خطاشوید، ولی آنچه مهم است این است که به اشتباه خود پی ببرید و درصدد اصلاح آن برآیید.شما باید نسبت به فرزند خود صبور باشید،در واقع با رعایت این نکات شما به کودک خود کمک می کنید تا فردی خوش خلق، مسئول و مستقل بار بیاید.

والدین قاطـــــع

والدین قاطع و سخت گیر اغلب کـــودکانی انعطاف پذیر دارند، زیرا رفتار این گونه والدین، با وجود خشونت، قابل پیش بینی است؛ بنابراین فرزندانشان دقیقاً می دانند که باید از چه قوانینی پیروی کنند و چگـــونه خود را با رفتار آنها تطبیق دهند تا دچار دردسر نشوند، در نتیجه این دسته از کودکان به ندرت تنبیه می شـــوند، به علاوه آنها می دانند که برای والدین شان مهـــم هستند و پدر و مادر به آنها عشق مـــی ورزند، چون آنها این نکته را به فـــرزندانشان نشان مــی دهند. در نتیجه در کنار قـــوانین خشک، محبت بی قید و شرط هم وجود دارد.

 

 

والـدیـن مستـبــــــــد

والدین مستبد تقریبا همیشه در برخورد با فرزندان خودعصبانی هستند.خیلی اوقات عصبانیت آنها هیچ ربطی به رفتار کودکان ندارد و اغلب تنشهای خود را با تنبیه و تحقیر فرزندانشان آرام میسازند. تحقیر و تنبیه بیش از اندازه والدین بر بعضی کودکان تاثیر مخربی دارد و باعث می شود تا آنها ناخودآگاه در آینده همان گونه که به آنان نسبت داده شده است، افرادی شرور و خرابکار شوند. پایه روابط در این خانواده ها براساس اعمال زور و ترس بنا شده است. کودکان فقط باید همان کاری را انجام دهند که به آنها گفته می شود و در غیر این صورت، احتمالاً تنبیه بدنی می شوند.

والدیـن سهل گیـــــــــــــر

والدین سهل گیر بسیار فراوان اند. این نوع والدین به کودک خود اجازه می دهند هر کاری دوست دارد، انجام دهد و در واقع فکر می کنند با این کار می توانند محبت و علاقه خود را به او نشان دهند، درحالی که یکی از موارد مهم در تربیت کودکان این است که آنها با محدودیت ها و قوانین آشنا شوند و پدرومادر نخستین افرادی هستند که باید این قوانین را به فرزندان خود آموزش دهند. کودکان باید یاد بگیرند که اجازه ندارند هر کاری را بخواهند انجام دهند و در واقع آموزش این موارد به کودک از علاقه ما به او چیزی نمی کاهد.

قـبـــــول مسئــولیت

برای آن که کودک کم کم احساس مسئولیت کند، بهتر است در کارهای خانه از او کمک بخواهید، به این ترتیب او یاد می گیرد که به عنوان عضوی از خانواده باید کارهایی انجام دهد و مسئولیت بسیاری از امور را برعهده گیرد. افرادی که در کودکی و نوجوانی کارهای خانه را با رضایت کامل و به خوبی انجام می دهند، در بزرگسالی نیز می توانند به خوبی از عهده مسئولیت های خودبرآیند.

شما می توانید از 18 ماهگی تا 2 سالگی وظایف سبکی را به عهده فرزند خود قرار دهید و به او آموزش دهید چگونه کارهای شخصی خود را انجام دهد. مثلاً در 3 سالگی می تواند همیشه در چیدن میز به شما کمک کند. سعی کنید به تدریج مسئولیت های او را اضافه کنید و در موقع لزوم به او خاطر نشان سازید که باید چه کار کند و اگر درست کارش را انجام دهد تشویقش کنید.

کــــــــــــلام آخـــــــــــــــــــــــر

شما باید علاوه بر آن که کودکان خود را ملزم به رعایت قوانین و مقررات می کنید به آنها آزادی عمل دهید تا عزت نفس بیابند و بتوانند خود را باور کنند. بدین ترتیب کودکان می توانند جنبه های منحصر به فرد خود را درک کنند و به امکانات بالقوه خود برسند. کودکان باید اجازه داشته باشند اشتباه کنند، اما در مقام اصلاح خود برآیند و از اشتباهاتشان درس بگیرند تا به موفقیت بیشتری برسند. شما باید بتوانید بهترین مربی برای فرزندان خود باشید، زیرا آنها به والدینی احتیاج دارند که بیشترین تلاش خود را می کنند و مسئولیت اشتباهاتشان را نیز می پذیرند.

منبع: http://tps.blogfa.com

اولویت آموزش و پرورش و ارزش معلمان

 جامعه چه تصوری از آموزش و پرورش دارد؟

راستی اهمیت آموزش و پرورش تا کجاست؟

 ساختار این نهاد را چه کسانی بوجود آورده اند؟

 آیا بدون در نظر گرفتن دانش آموزان و معلمین تصور این نهاد میسر است؟

زمانیکه ما چشم خود را باز می کنیم و به اطراف نگاه میکنیم آثار تمدن و تکامل بشر را در همه جا می بینیم مثل ساختمانهای گوناگون، ماشینها، کارخانه ها، خیابانها، باجه های تلفن، گوشهای همراه، مغازه های گوناگون، انواع ترنها، قطارها، متروها، هواپیماها، ووو. همه این ها مرهون کار و زحمت معلم است.

وقتی صبح از خواب بیدار میشوید و احساس کسالت و بیماری می کنید ممکن است به پزشک مراجعه کنید. آیا تا حال به چهره پزشکی نگاه کرده اید؟ و آیا به تعلیم دهندگان او فکر کرده اید؟

شاید هم به کارخانه ای بروید و از گستردگی و پیچید گی آن تعجب کنید. و کارگرانی را ببینید که در آ نجا کار میکنند واز این راه ارتزاق می کنند. وشاید هم مهندسی را ببینید که پشت دستگاه های پیچیده ای ایستاده اند و آن را مدیریت میکنند. در آن صورت باید بدانید دست معلم در این جا هم در کار بوده است.

 شاید هم در کنار خیابانی ایستاده باشید اتومبیل مدرنی را ببینید که با سرعت در حال حرکت است تعجب کنید. آیا تا حال به سازندگان و طراحان آن توجه کرده اید؟ آیا می دانید چه کسانی طراحان و سازندگان آنرا تربیت کرده اند.

به کودک خردسال خود که تازه به مدرسه رفته است در کنار معلم اش نگاه کنید فکر می کنید چه می بینید؟ کسی را میبینید که باید به کودک شما به سختی خواندن و نوشتن را یاد بدهد. نعمتی که خداوند به آن در قرآن کریم قسم خورده است. آیا کودک شما بدون خواندن و نوشتن فرد بزرگی خواهد شد تا در آینده به آن ببالید.آیا او بدون معلم می تواند دکتر، خلبان، مهندس، استاد و غیره شود؟

آیا شما لجاجت و یک دندگی فرزند خود را دیده اید؟ .آیا می دانید که آنها چقدر پر انرژی ی و اعصاب خرد کن هستند؟ و آیا می دانید که آنها چگونه تمایل به مسخره کردن دیگران از جمله معلم خود دارند؟ و آیا می دانید آنها به خاطر شیطنت و شوخی ممکن است معلمی را کلافه کنند؟ به نظر شما رفتار با این گونه افراد بازی گوش کار آسانی است؟ آنهم نه با یک یا دو نفر بلکه یک کلاس بیست یا سی نفره،  کلاسی که هر کس منحصر به فرد است و معجونی از افراد با چشمان شیطنت آمیز به معلم نگاه می کنند. چه کسی جز معلم مسئولیت آنها را به عهده دارد؟  

از اینکه فرزند شما رئیس یک شرکت بزرگ شده است افتخار می کنید؟ کمی به گذشته او فکر کنید. به افرادی که در شرکت خدمت می کنند هم نظری بیفکنید؟ ببینید دستهای پنهان معلم را میبیند؟ آن موقع متواضع خواهید شد.

ببینید ماهواره ها را چگونه می توان در مدار زمین قرار داد. و ببینید چگونه با هواپیما میتوان به راحتی به هر کجا دنیا سفر کرد. آیا ممکن است همه اینها خودبخود به وجود آمده است و آموزنده رسمی نداشته باشد؟ اما نه، میدانیم که این مسئولیت سنگین برعهده گروهی از معلمان نخبه گذاشته شده است.

   امروزه فرزندان ما سالهای زیادی را در مدارس در کنار معلمان سپری می کنند معلمان هستی بخش فرزندان ما هستند آنان به فرزندان ما دلسوزی می کنند بدون این که منافعی از این کار داشته باشند. وقتی فرزند ما نمره بیست می گیرد معلم خوشحالی می کند. راستی چرا باید معلم خوشحال شود آیا این به این معنا نیست که معلم انسان را دوست دارد و به آن عشق می ورزید. معلم بدون اینکه پدر یا مادر فرزند ما باشد بخاطر او عصبانی می شود حرص و جوش می خورد و ناراحت می شود شاید هم به خاطر همین او را از کلاس اخراج می کند.یا تنبیه کند.

اگر اینقدر مقام یک معلم مهم و برتر است. پس اگر ما نتوانیم معلمان قوی تربیت کنیم به نظر شما چه وضعی پیش میآید؟

در این رابطه دو جامعه را مثال می زنیم:

دو جامعهA   وB  را در نظر بگیرید. در جامعه  A معلم مورد احترام است ( البته نه احترام شعاری) ارزش او را تا آنجا بالا برده اند که کسی به پای او نمی رسد. مشکلات او را چنان بررسی کرده اند که رضایت او بدست آمده است. چنان فکرش آسوده شده است که به مطالعه و تفکر می پردازد. دیگر او مستاجر دانش آموز خود نیست. به معلم بودنش بسنده کرده است و چند شیفته کار نمی کند. و مسافر کشی دانش آموزان خود نیست. خود او و خانواده اش مورد احترام و حمایت است.ووو.

  اما در جامعه B وضعیت به گونه ی دیگر است. مدیران خنگ مسئولیت ها را به عهده گرفته اند و بر انسانهای ذاتاً شریف مدیریت می کنند و این باعث نابسامانی وضعیت انسانهای شریف و نا بسامانی وضعیت خودشان شده است اما باز هم مسئله در جای دیگری بررسی می کنند اما کسی نیست به این ها بگوید ای خنگ ها ...

 در چنین جامعه ای گر چه ارزشهای مقدسی مقام معلمان را تعالی بخشیده  اما به علل گوناگون آنها تحقیر شده اند. و قدرت پرواز ندارند. هنوز آنها در سطح نیازهای اولیه خود هستند. ارزش و مقام آنها در حد شعار باقی مانده است. با اینکه آنها نیمه جان هستند باز هم پتک را بر سر آنها فرود می آورند. گویا آنها به زحمت قد علم کرده اند.در چنین جامعه ای دانش آموزان قدرتی در معلم نمی بینند. در نتیجه چون قدرتی ندارند الگویی و پذیرشی هم در میان نیست. مقام او در جامعه در مقابل مقام دیگران پایین است چون امنیت روحی و روانی و اقتصادی او نسبت به دیگران پائین است. آموزش و پرورش در مشکلات عدیده ای فرورفته است و برای حل آنهم آدمهایی پیدا نمیشود. به علت اقدامات نسنجیده  ترازوی  قدرت به نفع دانش آموزان سنگینی کرده .و موجب تضعیف معلمان شده است.او فریاد میزند و شکوه ها می کند اما آنرا جدی نمی گیرند. با این وجود آیا ممکن است معلم دست به فرافکنی نزند؟

راستی این دو جامعه را با هم مقایسه کنید و ببینید کدامیک می تواند معلمان نیرومند و موثر تربیت کند؟ معلمان در کدام جامعه عزیز هستند؟ ودر کدام جامعه خلاقیت وجود دارد؟ و در کدام جامعه آموزش و پرورش رشد پیدا می کند؟ و کدام جامعه به ارزش والای معلم پی برده است؟ و در کدام جامعه معلمان بیشتر وجدان کاری خواهند داشت؟ و کدام جامعه پیشرفت خواهد کرد؟

آموزش و پرورش در عمل و حقیقتاً نسبت به همه نهادهای جامعه تقدم بنیادی دارد. اگرچه ما به این مسئله اعتقادی نداشته باشیم یا آنرا در تقدم قرار ندهیم. اما نگاه کنید و ببینید وضعیت آموزش و پرورش چگونه است؟ فقط بودجه تخصیص یافته آنرا در نظر بگیرد.

مدارس از دانشگاهها هم اهمیت بیشتری دارند. شما مقایسه کنید ببیند آموز گاری که تازه خواندن و نوشتن را به کودکان می آموزد با استادی که در دانشگاه به دانشجو علم می آموزد. کدامیک کار مهمی را انجام می دهند. مگر نه  این است که آموزگار آن  دانشجو را برای استاد فرستاد است؟

با اینکه آموزش و پرورش مهد مقدم تعلیم و تربیت است. اما ببینید چگونه معلمان برای ادامه تحصیل مشکل دارند؟ و چگونه آنها رها شده اند؟ و چگونه آموزش عالی افراد با مدارک لیسانس و فوق لیسانس و دکتری تربیت می کند ولی آموزش و پروش سهم ناچیزی دارد و معلمان اکثرا مشکل آموزش دارند؟ چگونه ممکن است نهادی که خود متولی تعلیم و تربیت است اینگونه در حاشیه نگریسته شود؟

  سعادت و شقاوت یک جامعه به آموزش و پرورش آن بستگی دارد. اما ببینید با این نهاد مهم چگونه غافلانه بر خورد می شود. باید مسئول فرد بسیار خنگی باشد که نتواند این مسائل را درک گند.

 شاید به خاطر همین عدم درک است که برخی معلمان را مصرف کننده می دانند و برخی آنها را آدمهای نجیب و صبوری می دانند که باید سختی ها را تحمل کنند. برخی نیز سه ماه تعطیلی را به رخ می کشند. برخی نیز پا را فراتر گذاشته اند و احمقانه می گویند مگر معلمان چکار می کنند.

البته نباید فکر کرد که معلمان فقط به فکر اصلاح وضعیت خویش هستند بلکه معلمان خواستار اصلاح وضعیت کلی نهاد آموزش و پرورش به عنوان یک نهاد بنیادی و برتر نسبت به نهادهای دیگر هستند تا  بتوانند یک جامعه بالنده ایجاد نمایند. حق و حقوق آنها هم بخشی از کار است.