آیا سروش، نزول قرآن از جانب خدا را انکار کرده است؟

 

 به گزارش «جهان»، عبدالکریم سروش اخیرا در گفت و گویی با میشل هوبینک خبرنگار بخش عربی رادیو جهانی هلند که در رادیو زمانه نیز منتشر شده است، گفت: «بنا به روایات سنتی، پیامبر تنها وسیله بود؛ او پیامی را که از طریق جبرئیل به او نازل شده بود، منتقل می‌کرد. اما، به نظر من، پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن داشته است». سروش

پایگاه جهان آنگاه متن این مصاحبه را به شرح زیر آورده است:

چگونه می‌توان چیزی هم‌چون «وحی» را در جهان مدرن و راز زدایی شده‌ی امروز، بامعنا دید؟

وحی «الهام» است. این همان تجربه‌ای است که شاعران و عارفان دارند؛ هر چند پیامبر این را در سطح بالاتری تجربه می‌کنند. در روزگار مدرن، ما وحی را با استفاده از استعاره‌ی شعر می‌فهمیم. چنان‌که یکی از فیلسوفان مسلمان گفته است: وحی بالاترین درجه‌ی شعر است.

شعر ابزاری معرفتی است که کارکردی متفاوت با علم و فلسفه دارد. شاعر احساس می‌کند که منبعی خارجی به او الهام می‌کند؛ و چیزی دریافت کرده است. و شاعری، درست مانند وحی، یک استعداد و قریحه است: شاعر می‌تواند افق‌های تازه‌ای را به روی مردم بگشاید؛ شاعر می‌تواند جهان را از منظری دیگر به آن‌ها نمایاند.

به نظر شما، قرآن را باید محصول زمان خودش دید. آیا این سخن متضمن این نیز هست که شخص پیامبر نقشی فعال و حتی تعیین‌کننده در تولید این متن داشته است؟

بنا به روایات سنتی، پیامبر تنها وسیله بود؛ او پیامی را که از طریق جبرئیل به او نازل شده بود، منتقل می‌کرد. اما، به نظر من، پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن داشته است.

استعاره‌ی شعر به توضیح این نکته کمک می‌کند. پیامبر درست مانند یک شاعر احساس می‌کند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است. اما در واقع - یا حتی بالاتر از آن: در همان حال - شخص پیامبر همه چیز است: آفریننده و تولیدکننده. بحث درباره‌ی این‌که آیا این الهام از درون است یا از بیرون حقیقتاً این‌جا موضوعیتی ندارد، چون در سطح وحی تفاوت و تمایزی میان درون و برون نیست.

این الهام از «نَفس» پیامبر می‌آید و «نفس» هر فردی الهی است. اما پیامبر با سایر اشخاص فرق دارد؛ از آن رو که او از الهی بودن این نفس آگاه شده است. او این وضع بالقوه را به فعلیت رسانده است. «نفس» او با خدا یکی شده است. سخن مرا این‌جا به اشتباه نفهمید: این اتحاد معنوی با خدا به معنای خدا شدن پیامبر نیست. این اتحادی است که محدود به قد و قامت خود پیامبر است. این اتحاد به اندازه‌ی بشریت است؛ نه به اندازه‌ی خدا.

جلال الدین مولوی، شاعر عارف، این تناقض‌نما را با ابیاتی به این مضمون بیان کرده است که: «اتحاد پیامبر با خدا، همچون ریختن بحر در کوزه است.»

اما پیامبر به نحوی دیگر نیز آفریننده‌ی وحی است. آن‌چه او از خدا دریافت می‌کند، مضمون وحی است. اما این مضمون را نمی‌توان به همان شکل به مردم عرضه کرد؛ چون بالاتر از فهم آن‌ها و حتی ورای کلمات است. این وحی بی‌صورت است و وظیفه‌ی شخص پیامبر این است که به این مضمون بی‌صورت، صورتی ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد. پیامبر، باز هم مانند یک شاعر، این الهام را به زبانی که خود می‌داند، و به سبکی که خود به آن اشراف دارد، و با تصاویر و دانشی که خود در اختیار دارد، منتقل می‌کند.

شخصیت او نیز نقش مهم در شکل دادن به این متن ایفا می‌کند. تاریخ زندگی خود او: پدرش، مادرش، کودکی‌اش و حتی احوالات روحی‌اش [در آن نقش دارند.] اگر قرآن را بخوانید، حس می‌کنید که پیامبر گاهی اوقات شاد است و طربناک و بسیار فصیح در حالی که گاهی اوقات پرملال است و در بیان سخنان خویش بسیار عادی و معمولی است. تمام این‌ها اثر خود را در متن قرآن باقی گذاشته‌اند. این، آن جبنه‌ی کاملاً بشری وحی است.

پس قرآن جنبه‌ای انسانی و بشری دارد. این یعنی قرآن خطاپذیر است؟

از دیدگاه سنتی، در وحی خطا راه ندارد. اما امروزه، مفسران بیشتر و بیشتری فکر می‌کنند وحی در مسایل صرفاً دینی مانند صفات خداوند، حیات پس از مرگ و قواعد عبادت خطاپذیر نیست. آن‌ها می‌پذیرند که وحی می‌تواند در مسایلی که به این جهان و جامعه‌ی انسانی مربوط می‌شوند، اشتباه کند. آن‌چه قرآن درباره‌ی وقایع تاریخی، سایر ادیان و سایر موضوعات عملی زمینی می‌گوید، لزوماً نمی‌تواند درست باشد. این مفسران اغلب استدلال می‌کنند که این نوع خطاها در قرآن خدشه‌ای به نبوت پیامبر وارد نمی‌کند؛ چون پیامبر به سطح دانش مردم زمان خویش «فرود آمده است» و «به زبان زمان خویش» با آن‌ها سخن گفته است.

من دیدگاه دیگری دارم. من فکر نمی‌کنم که پیامبر «به زبان زمان خویش» سخن گفته باشد؛ در حالی که خود دانش و معرفت دیگری داشته است. او حقیقاً به آن‌چه می‌گفته، باور داشته است. این زبان خود او و دانش خود او بود و فکر نمی‌کنم دانش او از دانش مردم هم‌عصرش درباره‌ی زمین، کیهان و ژنتیک انسان‌ها بیش‌تر بوده است. این دانشی را که ما امروز در اختیار داریم، نداشته است. و این نکته خدشه‌ای هم به نبوت او وارد نمی‌کند چون او پیامبر بود، نه دانشمند یا مورخ.

شما به فیلسوفان و عارفان سده‌های میانه هم‌چون مولوی اشاره می‌کنید. دیدگاه‌های شما درباره‌ی قرآن تا چه اندازه ریشه در سنت اسلامی دارد؟

بسیاری از دیدگا‌ه‌های من ریشه در اندیشه‌ی سده‌های میانی اسلام دارد. این سخن را که نبوت مقوله‌ای است بسیار عام و نزد اصناف مختلف آدمیان یافت می‌شود، هم در اسلام شیعی و هم نزد عارفان وجود دارد. متکلم بزرگ شیعی، شیخ مفید، امامان شیعه را پیامبر نمی‌داند؛ اما تمام ویژگی‌هایی را که پیامبران دارا هستند، به آن‌ها نسبت می‌دهد. هم‌چنین عارفان نیز عمدتاً متعقدند که تجربه‌ی آن‌ها از جنس تجربه‌های پیامبران است. و باور به این نیز که قرآن یک محصول بشری و بالقوه خطاپذیر است، در عقاید معتزله دال بر مخلوق بودن قرآن به طور تلویحی آمده است.

اندیشمندان سده‌های میانه غالباً این نظرها را به شیوه‌ای روشن و مدون بیان نمی‌کردند و ترجیح می‌دادند آن‌ها را در خلال سخنانی پراکنده یا در لفافه بیان کنند. آن‌ها نمی‌خواستند برای مردمی که توانایی هضم این اندیشه‌ها را نداشتند، ایجاد تشویش و سردرگمی کنند. به عنوان مثال، مولوی جایی می‌گوید که قرآن، آیینه‌های ذهن پیامبر است. آن‌چه در دل سخن مولوی مندرج است این است که شخصیت پیامبر، تغییر احوال او و اوقات خوب و بد او، همه در قرآن منعکس هستند.

پسر مولوی حتی از این هم فراتر می‌رود. او در یکی از کتاب‌هایش می‌گوید که چند همسری به این دلیل در قرآن مجاز دانسته شده است که پیامبران زنان را دوست می‌داشت. و به این دلیل بود که به پیروانش اجازه‌ی اختیار کردن چهار زن را داده بود!

آیا سنت شیعی به شما اجازه می‌دهد که اندیشه‌هایتان را درباره‌ی بشری بودن قرآن مدون کرده و توسعه دهید؟

مشهور است که در اسلام سنی، مکتب عقل‌گرای اعتزالی در برابر اشعریان و عقیده‌ی آن‌ها دال بر جاودانی بودن و غیرمخلوق بودن قرآن شکست سختی خورد. اما در اسلام شیعی، معتزلیان به نحوی ادامه‌ی حیات دادند و زمینی حاصل‌خیز را برای رشد یک سنتی فلسفی غنی فراهم کردند. اعتقاد معتزلیان دال بر مخلوق بودن قرآن در میان متکلمان شیعی، تقریباً اعتقادی است بلامنازع.

امروز می‌بینید که اصلاح‌گران سنی به موضع شیعیان نزدیک‌تر می‌شوند و اعتقاد مخلوق بودن قرآن را می‌پذیرند. اما روحانیون ایران در استفاده از منابع فلسفی سنت شیعی برای گشودن افق‌هایی تازه به روی فهم دینی ما مردد هستند. آن‌ها قدرت‌شان را بر پایه‌ی فهمی محافظه‌کارانه از دین مستحکم کرده‌اند و هراس دارند که مبادا با گشودن باب بحث درباره‌ی مسایلی از قبیل ماهیت نبوت، همه چیزشان از دست برود.

پیامدهای دیدگاه‌های شما برای مسلمانان معاصر و نحوه‌ی استفاده‌ی آن‌ها از قرآن به منزله‌ی یک راهنمای اخلاقی چیست؟

تلقی بشری از قرآن تفاوت نهادن میان جنبه‌های ذاتی و عرضی قرآن را میسر می‌کند. بعضی از جنبه‌های دین به طور تاریخی و فرهنگی شکل گرفته‌اند و امروز دیگر موضوعیت ندارند. همین امر، به عنوان مثال، درباره‌ی مجازات‌های بدنی که در قرآن مقرر شده‌اند، صادق است. اگر پیامبر در یک محیط فرهنگی دیگر زندگی می‌کرد، این مجازات‌ها احتمالاً بخشی از پیام او نمی‌بودند.

وظیفه‌ی مسلمانان امروز این است که پیام گوهری قرآن را به گذشت زمان ترجمه کنند. این کار درست مانند ترجمه‌ی یک ضرب‌المثل از یک زبان به زبان دیگری است. ضرب‌المثل را تحت‌اللفظی ترجمه نمی‌کنید. ضرب‌المثل دیگری پیدا می‌کنید که همان روح و معنا را داشته باشد، همان مضمون را داشته باشد، ولی شاید همان الفاظ را نداشته باشد.

در عربی می‌گویند که فلانی خرما به بصره برده است. اگر قرار باشد این را به انگلیسی ترجمه کنید، می‌گویید فلانی زغال‌سنگ به نیوکاسل برده است. درک تاریخی و بشری از قرآن به ما اجازه‌ی این کار را می‌دهد. اگر بر این باور اصرار کنید که قرآن کلام غیرمخلوق و جاودانی خداست که باید لفظ به لفظ به آن عمل شود، دچار مخمصه‌ای لاینحل می‌شوید.

با این حال،اینکه از این مصاحبه انکار رسمی نزول قرآن فهمیده شود یا خیر،سوالی است که با قاطعیت نمی توان به آن پاسخ گفت.                       

 سایت عبدالکریم سروش:

http://www.drsoroush.com/

یک معلم، معلم است

یک معلم، معلم است با تمام معنایش. حتی اگر خواست کالای بخرد، برای تخفیف گرفتن نمی گوید من معلم هستم، تا فروشنده بگوید ای بیچاره بدبخت معلم.

یک معلم، اگر به علت رعایت نکردن مقررات( که در شان او نیست)، توسط پلیس جریمه شد. نمیگوید معلم هستم تا شاید بخشیده شود، پلیس هم مجبور شود تا به او بگوید تو باید الگوی جامعه باشی.

یک معلم اگر خواست جایی خطای خود را توجیه کند و عیب خود را بپوشاند، نمیگوید که معلم هستم.

یک معلم در سر کلاس از مشکلات و از بدبختی خود سخن نمیگوید، تا خود را پیش دانش آموزان تحقیر کند.

یک معلم سر کلاس از بی فایده بودن درس و سواد و تحصیل سخن نمیگوید، تا تیشه به ریشه خود بزند.

یک معلم در امتحانات دانشگاهی و ضمن خدمت تقلب نمیکند، تا بتواند به دانش آموزان خود بگوید تقلب نکنید.

یک معلم کمبود حقوق خود را (علیرغم کوتاهی های صورت گرفته) بهانه ای برای زیر پا گذاشتن وجدان کاری خود نمیکند، تا بتواند الگوی وجدان کاری باشد.

یک معلم هنگام بروز مشکل با اولیاء دانش آموزان، پیشداورانه خود را بر حق نمی پندارد تا بتواند با آنها منطقی برخورد نماید.

یک معلم به دانش آموزان و اولیای آنها احترام میگذارد، تا معتقد به آزادی و ارزش انسانی شود و آن را گسترش دهد.

یک معلم به کامپیوتر و اینترنت تسلط پیدا میکند، تا نسبت به پیشرفت روز افزون دانش آموزان در این زمینه کم نیاورد.

و...

نظر شما عزیزان هم در این زمینه، میتواند تکمیل کننده  مطالب ما باشد.

 

ذهنیات جامعه و معلمین

چند روز پیش به علت سرویس دهی خوب شرکت سایپا به مشتریان خود و سمبل کردن تولیدات خود و علیرغم اینکه خودروی خود را تازه گرفته بودم، ماشینم مشکلاتی پیدا کرده بود. برای همین پیش مکانیک بردم. آقای مکانیک به بهانه ای،  بحثی انداخت و شروع کرد از هر دری سخن گفتن. از سختی کار خود، از گرانی های دولت آقای احمدی نژاد، و از بی اعتمادی در جامعه و ... بعد از کلی حرف زدنها و تاییدهای بی مورد من،ناگهان از سرمای چند روز گذشته حرف زد. و گفت هوا شناسی اعلام کرده که بزودی (سوم بهمن ماه ) یک توده هوای سرد به ایران میخواد بیاد ، در هوای سرد و لغزنده، کار برای ما بسیار سخته. همین آلان هم در این سرما به زور کار میکنم. اما خوش به حال این معلما منتظرن که مدارس تعطیل شه. بابا اینا اصلا به دانش آموزا درس نمیدن. همه اش هم تعطیل هستند. اصلا اینا در مملکت چکار میکنند...

تا به اینجا رسید دیدم اوضاع واقعا داره خطر ناک میشه. و این برای من توهین است. برای همین هم خودم را جمع و جور کردم و سعی نمودم برای دفاع از معلما چیزی بگم (با اینکه حوصله ای برای این کار نداشتم) بی اختیار گفتم آقا شما از وضعیت اقتصادی معلما خبر دارید؟ تا اینا گفتم، به من نگاه کرد، گفت: اقا اگر حقوق اینها را دو ملیون هم اضافه کنند، والله آنها باز هم کار نمی کنند. تا این جمله را گفت، من کمی قفل کردم. اما برای اینکه خودم را لو ندم و خون سرد باشم. گفتم کار تدریس را نباید با کارهایی مثل شغل شما برابر دانست. گفت: درسته. اما اینها تدریس درست حسابی هم که ندارند تابستانها هم که تعطیلند. همیشه هم به خاطر حقوق خود اعتصاب میکنند... من هم که داشتم واقعا در مقابل آقا کم می آوردم. تلنگری به خود زدم و گفتم آقا این ماشینا را میبینی، این آپارتمانها و این تکنولوژی را هم که تمدن بشر را ساخته میبینی، در پشت همه اینها میتوانی معلما را ببینی. تازه بر اساس اعلام سازمان یونسکو یک ساعت تدریس برابر با چهار ساعت کار جسمی مفید است و...آقا شما اصلا اهمیت درس و تدریس را با مشاغل دیگر یکی میدانید؟... وقتی به اینجا رسیدم، پوزخندی زد و گفت، شما معلم هستی؟...آره.

 خوب درسته!!! همین چند شب پیش یک خانوم پرستار گفت کار مفید ما در هر روز یک و نیم ساعته. آقا معلم! تو ایران کار صورت نمیگیره .جامعه خرابه همه ما میخواهیم سر همدیگر کلاه بزاریم، معلما هم از این قاعده مستثنی نیستند و... بعد از کلی حرف زدنها ماشینم درست شد و بعد از پرداخت کلی هزینه، سوار ماشین شدم و تا خونه، کلی به فکر فرو رفتم ... با خود مرور میکردم که ....پس اینگونه است که... هست؟!!

اگر راستش را بخواهید با اینکه این آقا بعد از اینکه فهمید من معلم هستم  محتاطانه سخن گفت و دیگر از معلمان سعی کرد حرفی نزنه، اما احساس کردم، همچنان در ضمیر خود به حرفهای خود در مورد معلمان اعتقاد دارد. و از اینکه امر تعلیم و تربیت به دست معلمان است و آنها در جامعه محور تاثیر گذار بزرگ هستند، اهمیت زیادی نمیداد یا اصلا متوجه نبود. و بیشترین توجهش هم مربوط به تعطیلات معلمان بود...

راستی با وچود چنین ذهنیاتی،( ای کاش این نوع ذهنیات فقط مربوط به عوام الناس بود و ما هم زیاد جدی نمی گرفتیم) حتی در بین افراد با سواد چامعه و برخی از مسئولین، چگونه میتوان به جایگاه واقعی آموزش و پرورش پی برد؟ و چگونه میتوان منزلت اجتماعی معلمان را بالا برد؟ و چگونه میتوان از طریق آموزش و پرورش به توسعه دست یافت.

از طرفی، مسئولین و سیاست مداران هم الگوی پنهانی از ذهنیات عوام جامعه خود را به ارث برده اند. پس فعلا باید منتظر معجزه بود.(اما شما نا امید نشوید)