بی خدایان

در طول تاریخ همیشه گروهی از انسانها خدا را به هر شکل ممکن قبول نداشته اند. خصوصا با ظهور برخی مکاتب مثل کمونیست در قرون اخیر این مسئله صورت جدی تری به خود گرفت.

احتجاج امامان شیعه خصوصا امام جعفر صادق(ع) در زمان خود با بی خدایان گواهی بر این مسئله است.

بی خدایان چه کسانی هستند؟

به کسانی می گویند که به وجود خدا یا خدایان اعتقادی ندارند. در نتیجه به وجود روح و فرشتگان و شیطان و غیره هم اعتقادی ندارند و آنرا خرافه می دانند. این گروه دو دسته اند:

 دسته ای اول اصلا به وجود خدا هیچ نوع اعتقادی ندارند. که به آنها آتئیست می گویند.

دسته دوم هم می گویند، نمی توان فهمید که خدایی وجود دارد و اگر هم خدایی وجود داشته باشد قابل اثبات نیست. که به این گروه آگنوستیک می گویند.نتیجه عقاید این دو گروه همان خدا ناباوری است.

اما سوال  این است که چه در صدی از جمعیت جهان خدا را قبول ندارند؟ آیا در این مورد تحقیقی صورت گرفته است؟

تاکنون اشخاص مختلفی در مورد میزان اعتقاد به خدا در جهان دست به تحقیق زده اند. اولین آنها شخصی به نام لوبا است که یکبار در سال 1916 و بار دیگر در سال 1933دست به تحقیق آماری در این رابطه زد. براساس این تحقیق حدود 6/5 درصد در سال 1916 و 5/4 درصد در سال 1933 از مردم جهان به خدا اعتقاد نداشتند. و حدود 15درصد نیز علیرغم اعتقاد به خدا، بی دین بودند یعنی هیچ دین زمینی یا آسمانی نداشتند.

همچنین لوبا در سال 1916 تحقیقی مشابه ای در میان دانشمندان انجام داد. که میزان اعتقاد به خدا در بین آنها 40 درصد بود و 60 درصد آنها به خدا اعتقاد نداشتند.(این تحقیق از بین 1000دانشمند در رشته های مختلف انجام شده بود) و بیشترین بی اعتقادی در بین فیزیک دانان و ریاضی دانان و کمترین آنها در بین روان شناسان  بوده است.

تحقیقات لوبا را در سال 1996 دو محقق دیگر به نام های پرفسور تاریخ علم به نام لارسون و دیگری خبرنگاری به نام ویتهام ادامه دادند. نتایج تحقیقات این دو نفر نشان می داد که در طول 80 سال گذشته اعتقاد دانشمندان به خدا تغییر نکرده است. در حالیکه لوبا پیش بینی کرده بود که با افزایش و گسترش علم در جهان بی اعتقادی به خدا هم سیر صعودی به خود خواهد گرفت اما با وجود اینکه دانشمندان سال 1996 بیشتر از دانشمندان سال 1916 می دانستند اعتقاد به خدا تقریبا ثابت مانده بود. و این چیزی بود که آنها نتوانستند جواب قانع کننده ای به آن بدهند.

همچنین تحقیقات مختلفی در بین دانش آموزان صورت گرفته است تا به این مسئله پاسخ داه شود، آیا بین هوش آنها و بی اعتقادی به خدا همبستگی وجود دارد یا نه؟

 برخی از این تحقیقات نشان می دهد که افراد باهوش تر آمادگی بیشتری دارند تا خدا انکار کنند.

مثل هیلدین کارل سون 1933 و  یونگ دوستین 1966و فلیک 1980 و کسان دیگر.

***

بی خدایان علیرغم عقاید شان امروزه در این زمینه کتاب ها و مقالات زیادی منتشر نموده اند و همچنین وب سایت های مختلفی در این زمینه در حال فعالیت هستند برخی از شما هم ممکن است مایل باشید از آن اطلاع پیدا کنید اما نویسنده توصیه می کند اگر خدا باور و مذهبی هستید ولی ایمان راسخ ندارید در مطالعه آثار آنها محتاط باشید چون مجبور می شوید از نو هویت سازی کنید و انرژی زیادی را صرف بهسازی عقاید تان کنید و احتمالا در جامعه سنتی خود دچار تضاد و سردر گمی فکری می شوید.

سواد دینی در بین دانش آموزان ایران

در جهان ما تنها کشوری هستیم که حکومت دینی داریم و ادعا می شود که دولتمردان آن با حساسیت فراوان اهداف اسلامی- دینی را دنبال می کنند. کشوری که نهادهای فراوانی دنبال تحقق آرمان های دینی و اسلامی حتی در سطح جهان هستند.

 صرف نظر از حکومت، مردم ما اصولا انسانهای دینی و اعتقادی هستند و باورهای مذهبی در عمق ضمیر ناخود آگاه آنها ریشه دوانده است. 

ظهور انقلاب اسلامی در سال 57 باعث تشدید اعتقادات و سواد مذهبی اکثریت جامعه شد به حدی که نسل انقلاب نسلی باسواد مذهبی بالا هنوز در جامعه تاثیر گذار است. این نسل گرچه تاکنون نقشی هدایت گرانه داشته است. اما اکنون اکثر آنها در حال پیر شدن هستند و حوصله و گستاخی های نسل کنونی را ندارند. نسلی که خود هم نمی داند چه می خواهد.

با سپری شدن روزهای داغ انقلاب و بروز مشکلات اقتصادی و سیاسی و گسترش روز افزون مشکلات  اجتماعی و دسترسی افراد جامعه خصوصا جوانان به ماهواره و اینترنت و موبایل و ... اعتقادات، باورها و سواد مذهبی هم روزهای داغ خود را پشت سر گذاشت و امروزه گرچه دانش آموزان به باورهای مذهبی- اسلامی احترام می گذارند و آن را مقدس می شمارند اما سواد مذهبی ندارند.

به عنوان مثال، اکثر دانش آموزان (علیرغم این که در کتاب های خود خوانده اند) فرق بین امام و پیامبر را نمی دانند. وقتی از آنها پرسیده می شود که آخرین پیامبر خدا چه کسی است بسیاری می گویند حضرت مهدی (عج) و یا وقتی گفته می شود (تعمدا) حضرت علی (ع) چندمین پیامبر خداست اکثر آنها(حتی در دبیرستان) می گویند اولین پیامبر خداست.

تازه این نوع معارف راحت و پیش پا افتاده هستند اما دین اسلام سرشار از معارف گوناگون ( برای نیاز های عادی هر فرد)است که دانش آموزان هیچ اطلاعی از آن ندارند و کمتر دانش آموزی حتی در دبیرستان بتواند فروع دین را نام ببرد و یا اصول دین را توضیح  دهد و جود دارد.

طبق بررسی های متعدد انجام شده در مقطع دبیرستان بیشتر دانش آموزان نماز نمی خوانند و یا برخی اصلا اعتقادی به آن ندارند. برای اثبات این قضایا لازم نیست زیاد به خود زحمت دهیم فقط کافی است هنگام تعطیلی دبیرستان های دخترانه، موهای به عمد بیرون داده شده دخترها نگاه کنید. آیا آنها به حرمت این کار واقفند؟ آیا این را می دانند که، از نظر اسلام اگر یک تار موی زن بیرون باشد گناه محسوب می شود؟

 ویا به تعداد شرکت کنند گان اختیاری نماز جماعت مدارس نظری بیافکنید. برخی از دانش آموزان در مقابل این پرسش که چرا در نماز جماعت شرکت نمی کنید می گویند آقا ما تا کنون نماز نخوانده ایم و یا آقا مگر زوریه.

همچنین اگر به قاریان قرآن مدارس  توجه کنید تعجب می کنید. یک دهه پیش هنگام بر گزاری مراسم آغازین قاریان آنقدر زیاد بودند که مجبور می شدیم نوبت بندی کنیم. تازه بیشتر آنها درسطح بالا قرآن قرائت می کردند. اما امروز باید دنبال قاری قرآن بگردیم آنهم نه صوت خوبی دارند و نه صحیح می خوانند. ویا در مسابقات قرائت قران کسی  پیدا نمی شود، شرکت کند و کسانی هم که شرکت می کنند اصلا قرائت قرآن بلد نیستند.

راستی در یک جامعه دینی چگونه ممکن است ما شاهد این مسائل باشیم؟ آیا دین فقط در شکل ظاهری حکومت ماست  یا در قلوب مردم. اگر باید در قلوب مردم باشد پس این نمود ها و مصداق ها چه هستند؟ پس چرا دانش آموزان در بطن حکومت دینی و زیر سایه رسانه ها و جراید حد اکثر کنترل شده  با آموزش و پرورش اسلامی اینگونه تربیت می شوند؟

 ما باید از موارد فوق و بسیاری از موارد دیگر پیام های زیادی دریافت کنیم که برای ما می تواند هم هشدار دهنده و هم عبرت آمیز باشد.

البته نباید چنین وضعیتی را جدا از تحولات اجتماع بدانیم بلکه وضعیت فکری و  روانی دانش آموزان هم جزئی از واقعیت های جامعه و همراه با آن به پیش می رود و در این روند حتی متولیان مدارس هم با تحولات جامعه  همسو هستند گرچه مدارس نقاب رسمی و حکومتی به چهره دارند.

شاید گفته شود پس این کتابهای «بینش اسلامی و دین و زندگی» برای  چه طراحی و تالیف شده اند و معلمان دینی و امور تربیتی در مدارس چکار می کنند؟

در پاسخ باید گفت :  کتاب های دینی نمی توانند کار کردهای واقعی خود را داشته باشند. چون:

 اولا دانش آموزان آن را جزء کتاب های درسی قلمداد می کنند نه به عنوان کتابهای که باید از آن روش زندگی دینی آموخت.

 ثانیا آنرا یاد می گیرند تا نمره بگیرند. نه به آن عمل کنند.

ثالثا در آموزش آن نوعی اجبار احساس می کنند

رابعا این کتاب ها می خواهد در شرایط خشک و نا همگن کلاس اطلاعات را ارائه دهند و هیچ نوع  شور و عشقی در میان نیست.

با بیان موارد فوق نقش معلمان دینی هم تضعیف خواهد شد. آنها در واقع  با یک سیستم غلط آموزشی و تربیتی مواجه هستند و کاری هم نمی توانند بکنند.علاوه بر آن زیر بنای تربیت دینی دانش آموزان در خانواده ها پایه گذاری می شوند و نقش خانواده در تربیت فرزندان مهمتر و مقدم تر از مدارس است  و از طرف دیگر معلمان دینی و نیروهای امور تربیتی با موج عظیمی از تحولات فرهنگی جامعه روبرو هستند که نمی توانند آنرا تغییر دهند تحولاتی که طبق آن ارزش ها و نگرش ها و اعتقادات جامعه طوری تغییر پیدا می کنند که با فرهنگ زمینه ای مدارس در تضاد است.

اما این را هم نباید فراموش کنیم که تحولات  و تغییرات جامعه معلمان را هم به عنوانی جزئی از جامعه، تحت تاثیر قرار داده و باعث تغییر در عملکرد ها و نگرش های آنها می شود و آنها را بی انگیزه می کند. در این میان وضعیت ناعادلانه اقتصادی معلمان و عملکرد سیاست مداران و سقوط منزلت اجتماعی معلمان هم به آن دامن می زند.