همکار شکمو

با سلام خدمت بازدیدکنندگان عزیز

تصمیم دارم برخی از خاطراتم را به تدریج در وبلاگ مدرسه قرار دهم امیدورام که نظر خوانندگان را جلب کرده باشد

بنده شش سال در مدارس ابتدایی خدمت کرده ام و بهترین خاطراتم هم مربوط به این سال ها می باشد. هنوز هم دوست دارم از متوسطه به ابتدایی برگردم. صمیمیت و معصومیتی که در این سالها تجربه کردم از ذهنم پاک نمی شود. دو سال از این شش سال را در یک مدرسه بودم که همکارهای خانم و آقا کنار هم  خدمت می کردند و مدیریت مدرسه به عهده یکی از آقایون بود و بنده هم به عنوان آموزگار در این مدرسه انجام وظیفه می کردم. مدرسه ما دو شیفته بود شیفت اول ساعت دوازده و ده دقیقه تعطیل می شد سپس معلمین از سر کلاس بیرون می آمدند و نهار  می خوردند و خود را برای شیفت بعد از ظهر آماده می کردند. خدمتگزار مدرسه هم نیم ساعت مانده به زنگ غذا ها را گرم می کرد تا وقت معلم ها زیاد تلف نشود.

 

همکاری داشتیم کمی چاق و تپل بود ، زمانی که گرسنه می شد عصبانیت و عجله بر وی غلبه می کرد و تا زنگ می خورد یک راست سراغ آشپزخانه را در پیش می گرفت تا شکمش را سیر کند. در این زمان هیچ کس را سر راه  نمی شناخت. همین مسئله به حساسیت و  شوخ طبعی سایر همکاران از جمله بنده دامن می زد تا با دست بردن به غذایش، او را اذیت کنیم.  برای همین روزی بنده و دو تن دیگر از همکارانم تصمیم گرفتیم تا غذای او را از یخچال برداریم و  پنهان کنیم.

همان روز متوجه شدیم  یک قابلمه برنج و کمی هم قرمه سبزی روش ریخته و مستخدم آن را گرم کرده و دو تا نان هم برایش خریده است چون برنج را با نان می خورد تا حسابی سیر شود. ما بیست دقیقه مانده به زنگ غذای او را از سر گاز برداشته و در سطل آشغالی ریختیم. سپس قابلمه را خوب شسته و با اسکاج تمیز کردیم و به جای آن آب زلال ریخته و سر  گاز گذاشتیم و تا زنگ ، آب شروع به جوشیدن نمود. وقتی زنگ خورد با سرعت و عجله آمد تا قابلمه را چک کند ببیند آیا غذایش گرم شده یا نه. همین که درب آن را برداشت از تعجب شاخ در آورد. کمی فکر کرد بعد با عصبانیت فریاد زد کدام احمق این کار را کرده! یعنی چه!؟ آخه این مسخره بازی ها دیگه چیه!؟ در همین حال شروع به جستجو و سرک کشیدن به غذا های دیگران نمود سپس رفت سراغ سطل آشغال و  همین که دید غذایش را در آنجا ریخته اند مثل زنبور دور خود می پیچید و هر چه فریاد می کشید کسی به او جواب نمی داد. در همین حال به سالن مدرسه آمد تا ببیند آیا کسی عکس العمل نشون میده یا نه. در سالن مدرسه متوجه شد از داخل کلاسها صدای خنده می آید چون کسانیکه که این نقشه را پیاده کرده بودند هر کدام در کلاسی خود را پنهان کرده تا کسی متوجه خنده آنها نشود.  بعد از اینکه او در تک تک کلاسها را باز کرد و با خنده  آنها مواجه شد فهمید یا حدس زد این نقشه را چه کسانی طرح ریزی کرده اند بلافاصله به آشپزخانه برگشت و غذاهای آنها را در یک سینی بزرگ ریخت و با عجله شروع به خوردن کرد. ما هم چاره ای نداشتیم که به آشپزخانه برگردیم و با او در نهارمان شریک شویم.

نظرات 3 + ارسال نظر
داستان قصه رمان عاشقانه سه‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:08 ب.ظ http://way.blogfa.com

تویی آن غرقه به خونی، که بزرگ شهدایی
تو عزیز دل زهرا، تو حسین خون خدایی
سرت از پیکر پاکت، که لب تشنه بریده
بدنت را که به خاک، سیه ای کشته کشیده
به لب آب روان کشته ی لب تشنه که دیده
چه بود جرم و گناهت که مرمل به دم ایی

تن عریان تو خونین، به زمین در بر زینب
شده درلوج خون، غرقه مه عنبر زینب
نبود بی تو دگر تاب و توان یاور زینب
چه کند خواهر افسرده به هنگام جدایی

به برت خفته به خون قاسم و عبدالله و جعفر
به دم تیغ جفا کشته تو دیدی علی اکبر
نه سلاح ماند، نه علم مانده، نه عباس دلاور
همه یاران تو در کربلا گشته فدایی

نه سری در بدن تو که ببوسم سر و رویت
نه تو را نای و گلویی که زنم بوسه گلویت
نه گلابی که بشویم بدن غالیه بویت
نه لباسی زتو برجا نه سلاحی نه عبایی
نه لباسی زتو برجا نه سلاحی نه عبایی

تویی آن غرقه به خونی که بزرگ شهدایی
تو عزیز دل زهرا تو حسین خون خدایی
تویی آن غرقه به خونی که بزرگ شهدایی
تو عزیز دل زهرا تو حسین خون خدایی


ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان را بر شما و تمام شیعیان جهان تسلیت عرض میکنم

حسین سمنانی جمعه 24 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 04:11 ب.ظ http://moallemesari.blogfa.com

سلام

وب خوبی دارید به وب من هم سری بزنید.

با تشکر

صادق صالح پنج‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 05:22 ب.ظ http://didaniha20.blogfa.com/

با عرض سلام
از شما دعوت می کنم مطلب شماره 28 وبلاگ دیدنی ها با عنوان قدرت بازی ( قسمت اول ) را مشاهده بفرمائید. این فیلم اولین قسمت از یک مستند شش قسمتی است که بر نقش بازی در رشد و پرورش کودک تاکید دارد. این فیلم به مدت شش دقیقه، به زبان انگلیسی و ترجمه شده است.
با سپاس، موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد