یادش بخیر؛

یادش بخیر؛ در به در دنبال یکی میگشتیم کتابامونو جلد کنه !

یکی از ترسناک ترین جملات دوران مدرسه :

یه برگه از کیفتون بیارید بیرون !

... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم

تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می فته

... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

یکی از جملاتی که در دوران مدرسه

از معلمین و مدیر و معاونیین محترم به کرات شنیده میشد این جمله بود :

“پرونده تون رو میزاریم زیر بغلتون”

خداییش کی دیده پرونده دانش آموزی را بزارن زیر بغلش ؟

مگه هندونس ؟!

... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

یادش بخیر غربت کلاس جدید و غصه همکلاس نبودن با بچه های سال قبل !

... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که

زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی ؟!!

افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه

از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود

... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم

الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم

گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم

... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

سلامتی اونی که همیشه یا بیرون کلاس بود

یا تو دفتر مدرسه فقط به عشق اینکه خنده رو لب دوستاش بنشونه

... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم

درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن …

... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

یادش بخیر، پشت دفترای قدمیم مدرسه؛ آدمک چارخونه روی تخته سایه:

“تعلیم و تعلم عبادت است”

... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

“بی سرو صدا وسایلتونو جمع کنین با صف بیاید برید خونه ، معلمتون نیومده”

جالب اینجاست که اون یه ساعتی که زود میومدیم خونه یه حس و حال عجیبی داشتیم ،

اصن اون یه ساعت معادل ۱۰سال بود !

... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

شما یادتون نمیاد

اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم !

... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

شما یادتون نمیاد اون روزهایی که هوا برفی و بارونی بود

ناظم مدرسه میگف امروز صف نیست مستقیم برید سر کلاس

ما هم خر کیف میشدیم میرفتم کلاس !

... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

یادش بخیر اوج خوشحالیمون این بود که شیفت صبح بودیم

و پنجشنبه ساعت ۱۲ تعطیل میشدیم ،

شنبه هم چون بعد از ظهری بودیم ساعت ۱۲ میرفتیم ؛

اوج ناراحتیمونم میشد عکسش !!

... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

یادش بخیر دبستان که بودیم هرچی می پرسیدن

و می موندیم توش ، می گفتیم ما تا سر اینجا خوندیم !

... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

یادتون میاد ؟؟؟

نوک مداد قرمزای سوسمار نشانو

که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد …

... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

یادش بخیر تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد

خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم …

همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست

بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه !

... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

اولی ها شلخته دومی ها پاتخته سومی ها پلیسن چهارمی ها رئیسن پنجمی ها رفوزه یه وری میرن تو کوزه کوزه که در نداره ، باباش خبر نداره وقتی که در دار شد باباش خبر دار شد…!
یاد دوران مدرسه بخیر…
... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

یادش بخیر یه زمانی تو مدرسه با دوستمون هماهنگ می کردیم که : تو اجازه بگیر برو بیرون منم ۲دقیقه دیگه میام !

بعد معلم عقده ای می گفت صبر کن تا دوستت بیاد بعد برو … من که حلالشون نمی کنم !

... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

مدرسه که میرفتیم هر وقت نوار چسب کم می آوردبم از جلد دفتر یا کتابمون میکندیم :)

... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

لامصب جواب نصف سوال های جغرافی این بود:

آب کافی،خاک حاصل خیز و آب و هوای مناسب :|

دینی رو که نگو!!!!

دینی کلا جوابش میشه ایمان تقوا عمل صالح :|

... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

نبوغ و نقشه هایی که من در فرار کردن از مدرسه داشتم مایکل اسکوفیلد توی فرار از زندان نداشت من حیف شدم!

سوتی جالب بچه های کلاس 5/1

حتما شنیدی که می گن : آشپز که دوتا شد آش با شور می شه یا بی نمک؟

حالا اگه مبصر دو تا بشه ..........

(به قول یکی از بچه های کلاس_اسودی_ : علیزاده یا شور می شه یا بی نمک!)

سوالهای ؟

چرا میگن طرف مثل بچه خوابش برده در حالیکه بچه ها هر دو ساعت یک بار از خواب بیدار می شن و گریه می کنن؟

چرا وقتی باطری کنترل تلویزیون تموم می شه دکمه های اونو محکمتر فشار میدیم؟

چرا برای انجام مجازات اعدام با تزریق آمپول سمی، از سرنگ استریل استفاده می کنن؟

چرا تارزان ریش و سیبیل نداره؟

آیا میشه زیر آب گریه کرد؟

چطور ممکنه که انسان اول به فضا سفر کرد و بعدا به فکرش رسید که زیر چمدون چرخ بذاره؟

چرا مردم وقتی می خوان بپرسن ساعت چنده به مچ دستشون اشاره می کنن ولی وقتی می خوان بپرسن دستشویی کجاست به پشتشون اشاره نمی کنن؟

چرا گوفی روی دو پا راه میره ولی پلوتو روی چهار دست و پا، مگه هردوشون سگ نیستن؟

اگر روغن ذرت از ذرت تهیه میشه و روغن سبزیجات از سبزیجات، پس روغن بچه از چی تهیه می شه؟

تا حالا توجه کردید که اگر در صورت سگ ها فوت کنید دیوونه می شن ولی اگر با ماشین بیرون برن دوست دارن سرشونو از پنجره بیارن بیرون؟

به نام او

به نام خدايي كه هرچه داريم از اوست

راستش يه مدته كه دلم يراي خودم تنگ شده !

دلم براي اون لحظه هايي كه با خودم خلوت مي كردم و تفكر مي كردم اما الان...

اونقدر غرق مسايل كوچيك و زودگذرم كه فراموش كردم خودم رو يك بار دقيق تو آينه نگاه كنم و يادم نره اصلا من چه شكليم اونقدر كه غرق در نگاه كردن به ديگران و كنكاش در مورد اشتباهات و اشكالاتشونم...

دلم تنگ شده براي معيارهاي دوست داشتن ، اونقدر كه به فكر كينه و تلافي كردن بودم.

خسته شدم از تكراري كه همه وجودم رو گرفته صبح بلند مي شي ، ظهر مي شه و بعدش شب و دوباره مي خوابي و همين طور پيش مي ري تا حسرت تموم شدن عمري كه مي تونست خيلي بهتر از اينها خرج بشه رو بخوري ...

نظرتون راجع به اين عكس ها چيه؟

خاطرات مدرسه

خاطرات مدرس

خاطرات مدرسه

خاطرات مدرسه

خاطرات مدرسه

خاطرات مدرسه

خاطرات مدرسه

حتما نظرتون رو راجع به اين عكس ها بگيد ، چون به نظر خودم كه واقعا جالب و خلاقانه و صد البته نيازمند صرف وقت ، حوصله و دقت زيادي هستند. 

و اما عكس هاي روز معلم 90

 

 

 

 

منتظر عكس هاي زيباتر و جالب تر باشيد. نظر يادتون نره.

ماري

داستاني بسيار زيبا با عنوان "ماري" اميدوارم كه از خواندن آن لذت ببريد . من كه خودم بسيار تحت تاثير قرار گرفتم .

 ////////////////////////////........................///////////////////////////////...............................///////

خیلی کوچک بودم اولین خانواده ای که در محله امان تلفن خرید ما بودیم . هنوز جعبه قدیمی و گوشی سیاه و براق تلفن که به دیوار وصل شده بود به خوبی در خاطرم مانده. 

قد من کوتاه بود و دستم به تلفن نمی رسید ولی هر وقت که مادرم با تلفن حرف میزد می ایستادم و گوش میکردم و لذت میبردم . 

بعد از مدتی کشف کردم که موجودی عجیب در این جعبه جادویی زندگی می کند که همه چیز را می داند . اسم این موجود "اطلاعات لطفا" بود ، و به همه سوال ها پاسخ می داد. 

ساعت درست را می دانست و شماره تلفن هر کسی را به سرعت پیدا میکرد . 

بار اولی که با این موجود عجیب رابطه بر قرار کردم روزی بود که مادرم به دیدن همسایه امان رفته بود . رفتم در زیر زمین و با وسایل نجاری پدرم بازی می کردم که با چکش کوبیدم روی انگشتم. 

                                        

 

بقیه در ادامه.........

 

ادامه نوشته

30 نکته از زندگی

مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر

از یاد خدا غافل مشو,فروتن باش

پیش از آنکه تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود.

از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، بترس.

هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو « می‌دانم چه حالی داری » چون در واقع نمی‌دانی.

یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می‌خواهی نوعی شانس و اقبال است.

هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می‌داند.

از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی‌لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.

در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای درست قضاوت نکن.

وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمی‌خواستی جوابش را بدهی، لبخند بزن و بگو: «برای چه می‌خواهید بدانید؟»

هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.

هیچوقت پایان فیلم ها و کتابهای خوب را برای دیگران تعریف نکن.

وقتی احساس خستگی می‌کنی اما ناچاری که به کارت ادامه بدهی، دست و صورتت را بشوی و یک جفت جوراب و یک پیراهن تمیز بپوش. آن وقت خواهی دید که نیروی دوباره بدست آورده ای.

هرگز پیش از سخنرانی غذای سنگین نخور.

راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نکن.

هیچوقت از بازار کهنه فروشها وسیله برقی نخر.

شغلی را انتخاب کن که روحت را هم به اندازه حساب بانکی ات غنی سازد.

سعی کن از آن افرادی نباشی که می‌گویند : آماده، هدف، آتش

هر وقت فرصت کردی دست فرزندانت را در دست بگیر. به زودی زمانی خواهد رسید که او اجازه این کار را به تو نخواهد داد.

چتری با رنگ روشن بخر. پیدا کردنش در میان چتر های مشکی آسان است و به روزهای غمگین بارانی شادی و نشاط می‌بخشد.

وقتی کت و شلوار تیره به تن داری شیرینی شکری نخور.

هیچوقت در محل کار درمورد مشکلات خانوادگی ات صحبت نکن.

وقتی در راه مسافرت، هنگام ناهار به شهری می‌رسی رستورانی را که در میدان شهر است انتخاب کن. اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن. در روز تولدت درختی بکار

طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند.

بچه ها را بعد از تنبیه در آغوش بگیر.

فقط آن کتابهایی را امانت بده که از نداشتن شان ناراحت نمی‌شوی.

ساعتت را پنج دقیقه جلوتر تنظیم کن.

هنگام بازی با بچه ها بگذار تا آنها برنده شوند.

شیر کم چرب بنوش.

هرگز در هنگام گرسنگی به خرید مواد غذایی نرو. اضافه بر احتیاج خرید خواهی کرد.

فراموش نکن که خوشبختی به سراغ کسانی می‌رود که برای رسیدن به آن تلاش می‌کنند

سال جدید

با سلام و عرض شرمندگی به خاطر دیر شدن آپلود ، چون از اول سال تحصیلی جدید درگیر راه اندازی کار جدیدی بودم و وقت اصلا نداشتم....

اما الان با عکس هایی جدید از سال تحصیلی جدید اومدم ، امیدوارم خوشتون بیاد ، و نظرهم یادتون نره.

 

یادمون باشه هیچ وقت دروغ نگیم!!!

چهار دانشجو كه به خودشان اعتماد كامل داشتند يك هفته قبل از امتحان پايان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر ديگر حسابي به خوشگذراني پرداختند. اما وقتي به شهر خود برگشتند متوجه شدند كه در مورد تاريخ امتحان اشتباه كرده اند و به جاي سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراين تصميم گرفتند استاد خود را پيدا كنند و علت جا ماندن از امتحان را براي او توضيح دهند. آنها به استاد گفتند: « ما به شهر ديگري رفته بوديم كه در راه برگشت لاستيك خودرومان پنچر شد و از آنجايي كه زاپاس نداشتيم تا مدت زمان طولاني نتوانستيم كسي را گير بياوريم و از او كمك بگيريم، به همين دليل دوشنبه دير وقت به خانه رسيديم.».....استاد فكري كرد و پذيرفت كه آنها روز بعد بيايند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر يك ورقه امتحاني را داد و از آنها خواست كه شروع كنند....آنها به اولين مسأله نگاه كردند كه 5 نمره داشت. سوال خيلي آسان بود و به راحتي به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتيازي پشت ورقه پاسخ بدهند كه سوال اين بود: « كدام لاستيك پنچر شده بود؟»....!!!