حسنی مبارک در ساعت صفر - کاریکارتور
http://irancartoon.ir
http://irancartoon.ir
زيبايي هاي جزيره بالي
بالی جزیره خدایان، جزیره کوچکی از بزرگترین مجمع الجزایر جهان یعنی کشور اندونزی است. این جزیره دو اقیانوس آرام و هند را به هم پیوند داده است و در نتیجه این وصلت خود از آب و هوای بسیار متفاوتی برخوردارگردیده است و مثل بسیاری از جزایر دیگراندونزی، دنیای مخصوص به خودش را دارد. دنیائی که این نام این جزیره را در فهرست برترین مقاصد توریستی جهان قرار داده است. این جزیره جمعیتی حدود سه میلیون نفر داشته که قریب به اتفاق ساکنان آن اهل اندونزی هستند اما در سالهای اخیر بدلیل رشد فراوان صنعت توریست بسیاری ازاسترالیا و اروپا هم به این جزیره مهاجرت نموده و در بالی کار و زندگی می کنند.
برای درخشندگی مو
To give a shine to hair
یك قاشق سركه به موهای خود زده، سپس آب بكشید
Add one teaspoon of vinegar to hair, then wash hair
برای به دست آوردن یخ پاك و تمیز
To get pure and clean ice
آب را اول بجوشانید
Boil water first before freezing
برای درخشندگی آینه
To make the mirror shine
آن را با اسپرایت پاك كنید
Clean with spirits
برای پاك كردن آدامس از روی لباس
To remove chewing gum from clothes
لباس را به مدت 1 ساعت در فریزر قرار دهید
Keep the cloth in the freezer for an hour
برای جلا بخشیدن به لباس های سفید
For polished to make white clothes
لباس را همراه با یك تكه لیمو به مدت 10 دقیقه در آب داغ خیس كنید
Soak white clothes in hot water with a slice of lemon for 10 minutes
برای جلوگیری از ریزش اشك هنگام پوست كندن پیاز
To avoid tears while cutting onions
آدامس بجوید
Chew gum
برای جوشاندن سریع سیب زمینی
To boil potatoes quickly
پیش از جوشاندن سیب زمینی را فقط از یك جهت پوست بگیرید
Skin one potato from one side only before boiling
برای جوشاندن سریع تخم مرغ
To boil eggs quickly
به آب آن نمك اضافه كنید
Add salt to the water and boil
برای امتحان تازه بودن ماهی
To check freshness of fish
آن را در یك كاسه آب سرد بگذارید. در صورتی كه ماهی شناور شود تازه است
Put it in a bowl of cold water. If the fish floats, its fresh
برای امتحان تازگی تخم مرغ
To check freshness of eggs
آن را در آب بگذارید اگر به صورت افقی قرار گرفت تازه است.
اگر به صورت كج قرار گرفت 3-4 روزه است.
اگر عمودی قرار گرفت 10 روزه است.
اگر شناور شد كهنه است
Put the egg in water. If it becomes horizontal, its fresh. If it becomes slanting, its 3-4 days old. If it becomes vertical, its 10 days old. If it floats, its stale
برای پاك كردن اثر جوهر از روی لباس
To remove ink from clothes
خمیر دندان را روی لكه جوهر قرار دهید و بگذارید خشك شود سپس بشویید
Put toothpaste on the ink spots generously and let it dry completely, then wash
برای فرار مورچه ها
Ants to escape
پوست خیار را نزدیك سوراخ مورچهها قرار دهید
Keep the skin of cucumbers near the place or ant hole
برای خلاص شدن از دست موش
To get rid of mice or rats
در محلی كه موش را پیدا كردهاید فلفل سیاه بپاشید. موش ها فرار خواهند كرد
Sprinkle black pepper in places where you find mice or rats. They will run away
برای خلاص شدن از دست حشرات در هنگام شب
To get rid of mosquitoes at night
برگ های نعنا را نزدیك تخت و بالش و در اطراف اطاق خود قرار دهید
Keep leaves of mint near your bed or pillows and in around the room
در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند...
کانال فارسي زبان «فارسي وان» (Farsi1)
تا قبل از شروع کار اين کانال جديد، کانالهاي فارسي زبان ماهواره يا فيلم هاي زمان پهلوي را نشان مي دادند، يا فيلمها و سريال هاي صداوسيماي خودمان و يا فيلم هاي سينمايي خارجي با زيرنويس فارسي. فيلم هاي خارجي با دوبله فارسي هم البته پخش مي شد اما خيلي به ندرت. و چون معمولا مخاطب دوست دارد فيلم را با زبان خودش بشنود تا اينکه بجاي نگاه کردن به فيلم زيرنويس ها را بخواند، لذا راه اندازي کانالي که سريالهاي نسبتا روز جهان را با دوبله فارسي پخش کند مي تواند اتفاق مهمي باشد!
برنامه «ريموت کنترل» هم که مجري آن دو دختر یکی بلوند و دیگری بلک! مي باشد و اعلام کرده اند موزيک ويدئوهاي درخواستي را پخش مي کند، فقط اقدام به پخش موزيک ويدئوهاي خارجي مي نمايند (و بعضا خيلي عجيب غريب و ترسناک!).
در مورد کيفيت دوبله هاي سريالها هم بايد بگم که نسبت به دوبله هاي صداوسيما در سطح خيلي پائيني قرار داره و بعضا احساس ميشه دوبلرها دارند روزنامه مي خوانند تا اينکه دوبله بکنند. اما به نسبت بعضي دوبله هاي بعضي کشورهاي ديگر مانند روسيه، آذربايجان و ... بهتر است.
خب و اما شايد براتون اين سوال پيش بياد که اين رقيب جديد صداوسيما، متعلق به کجاست و مالکش چه کسي است؟
مقر فارسي وان در هنککنگ قرار دارد (از قرار معلوم در يک ساختمان چهار طبقه!) و موسس آن نیز مجموعه رسانهای استار متعلق به نیوزکورپوریشن است. شرکت موبی همکار شرکت استار در تولید برنامههای این شبکه است. مالک امپراطوري نیوزکورپریشن هم کسي نيست جز، سزار نبردهاي رسانهاي: «روپرت مرداک».
نیوزوکورپوریشن که اداره مرکزی آن در نیویورک واقع است، علاوه بر رسانههای دیداری و شنیداری، بیش از صد روزنامه و مجله نیز در سراسر جهان منتشر میکند که از آن جمله آنها میتوان به دیلی تلگراف، والاستریت ژورنال، سان، تایمز و ساندی تایمز، نیویورکپست و ... اشاره کرد. مجموعه انتشاراتی داوجونز بورس ایالات متحده نیز تحت تملک این غول رسانهای قرار دارد.
مجموعه فیلمسازی فاکس و شبکههای تلویزیونی فاکس و فاکس نیوز در مالکیت نیوزکورپوریشن است. مجموعه تلویزیونی - خبری اسکای انگلستان نیز متعلق به این شرکت است. سایت شبکهی اجتماعی "مای اسپیس" نیز در تملک این شرکت است.
«کیث روپرت مرداک» (یا مرداخ یا مردوخ)، سرمایهدار یهودیالاصل آمریکایی-استرالیایی و صاحب غول رسانه اي نیوز کورپریشن است .
کیت روپرت در 11مارس 1931در ملبورن استرالیا به دنیا آمد. پدر روپرت ، سر کیت مرداك ، ناشر روزنامه و مادرش یک یهودی ارتدکس بود اما مرداك هیچ وقت چنین مطالبی را در داستان زندگی خود ابراز نکرد.پدر مرداك با الیزابت جوی گرین ، دختر روپرت گرین ، در سال 1928 ازدواج کرد که حاصل آن یک پسر، کیت روپرت و 3دختر بود. کیت روپرت بعدها تصمیم می گیرد که از نام اول پدربزرگ مادری اش که یهودی بود، استفاده کند.
سر کیت مرداك ، پدر روپرت از طریق ازدواج با دختر یک خانواده یهودی ثروتمند، یعنی الیزابت جوی گرین ، شهرت و اعتبار زیادی را در جامعه استرالیایی کسب کرد.
در پی این ازدواج ، کیت مرداك از طریق خویشاوندان همسرش ، در کار خود از گزارشگری به مدیریت روزنامه ای انگلیسی ، ارتقاء مقام پیدا کرد.
از آن زمان به بعد او به قدر کافی پول در اختیار داشت که با آن اقتدار و سلطنت یک شوالیه را برای خود در حیطه زیر نفوذ انگلستان بخرد: دو روزنامه در آدلید در جنوب استرالیا و یک ایستگاه رادیویی در یک شهر معدنی دورافتاده.
به گفته ریچارد اچ.کیورتیس ، سردبیر نشریه واشنگتن ریپورت درباره مسایل خاورمیانه: «به دلایلی ، مرداك همیشه سعی داشته این حقیقت را که مادر مومن و معتقدش او را همچون یک یهودی پرورش داد، پنهان کند.»
روپرت در سالیان دهه 1950 دیدارهای منظمی از آمریكا داشت. او با آگاهی و دید ویژهای نسبت به آمریكا بزرگ شده بود و زمانی كه در آكسفورد تحصیل میكرد با پیچیدگیهای «جنگ سرد» دستوپنجه نرم كرد و اذعان می داشت زمان آن رسیده كه موقعیت آمریكا را به عنوان یك قدرت فائقه جهانی به رسمیت بشناسیم. مرداک به زودی دلباخته آمریكا به ویژه شهر «نیویورك» شد. او که كار خود را با مالكیت یك روزنامه كوچك در «ملبورن» استرالیا شروع كرد، پس از مدت كوتاهی توانست یك امپراتوری رسانهای را پایهگذاری كند.
دوست داريد در مورد رسانههايي که مرداك در اختيار دارد بيشتر بدانيد؟
دارايي هاي مرداك شامل شركت «نيوز كورپورشين» دربرگيرنده چندين رسانه گوناگون است كه اخيراً در سال 2007 شركت «داوجونز» نيز با تمام متعلقاتش به اين خانواده گسترده رسانهاي پيوسته است. علاوه بر اينها چندين رسانه ديگر در نقاط مختلف دنيا تحت مالكيت اوست كه به بررسي آنها ميپردازم.
1- نيوز كور پوريشن:
مرداك رئيس و مدير اجرايي اصلي اين شبكه بزرگ رسانهاي محسوب ميشود و علاوه بر او يك كاور هيئت مديره، وي را در مديريت بخشهاي گوناگون همراهي ميكنند. طبق سايت رسمي اين شركت مجموع داراييهاي آن در مارس 2007 حدود 62 ميليارد دلار و درآمد سالانه آن حدود 28 ميليارد دلار است. اين شركت داراي 8 بخش اصلي است و فعاليتهاي تمام قسمتها شامل اروپا، استراليا، آسيا و اقيانوسيه تحت نظارت دفتر مركزي آن در آمريكا است.
بخشهاي اصلي اين شركت شامل موارد زير و در برگيرنده رسانههاي متعدد است.
- شركتهاي فيلمسازي: اين مجموعه شامل 11 شركت فيلمسازي معتبر دنياست كه برخي از موارد ان را ذكر ميكنيم.
2oth century fox
2oth century fox television
Fox stuios austrailia
Fox studios baja
blue sky studios...
-شبكههاي تلويزيوني، اين مجموعه شامل 6 شبكه است كه برخي از آنها عبارتند از
Fox briadcastting com pany
Fastel
Star
- شبكههاي كابلي: اين شبكه شامل 16 شبكه در نقاط مختلف دنياست كه برخي از انها عبارتند از:
Fox movie chanel
Fox news chanel
Fuel tv
Speed
- خبرگزاريهاي ماهوارهاي: شامل 3 خبرگزاري مهم است كه عبارتند از:
Bskyb
Direct tv
Skyitalia
-مجلات: اين مجموعه شامل 8 مجله است كه برخي از آنها عبارتند از :
ALPHA
news amerca marketing
smart siurce
the weekly standard
- روزنامهها:
مرداك مالك 28 روزنامه تحت نام شركت "نيوز كورپورشين " در كشورهاي استرالي، انگلستان و امريكاست. روزنامههاي وي در استراليا شامل "ديلي تلگراف "، "هرالدسان " ، "ساندي ميل "، "ساندي تايمز " ، "استراليا " و ... ، در انگليس شامل "نيوز اينترنشنال " ، "سان " ، "تايمز "، news of world، و ... و در آمريكا شالم "نيويورك پست " است.
- شركتهاي انتشاراتي: اين مجموعه شامل 7 شركت انتشاراتي است كه برخي از آنها عبارتند از:
Harpercollins publishers
Australia
Canada
children's book
- ساير موارد: از ديگر بخشهاي شركت رسانهاي عظيم مرداك ميتوان به "myspace "، گروه NDS " و "myspace " كه خود شامل بيش از 25 شبكه خبري، اينترنتي و ... است، اشاره كرد.
2- داوجونز: شركت "داوجونز " كه از اول آگوست 2007 با مبلغ 5 ميليارد دلار تحت مالكيت مرداك درآمد، در سال 1882 توسط "چارلز داو "، "ادوارد جونز " و "چارلز برگسترسر " تاسيس شد در سال 1889 اقدام به انتشار روزنامه "وال استريت ژورنال " كرد كه پرفروشترين نشريه اقتصادي جهان به شمار ميرود، تيراژ كنوني آن بالغ بر 2 ميليون نسخه است.
اين شركت داراي 7 هزار كارمند و چندين گروه رسانهاي ديگر است كه برخي از آنها عبارتند از:
- گروه رسانهاي بازارهاي مصرفي: اين مجموعه شامل 12 رسانه در نقاط گوناگون دنياست كه برخي از آنها عبارتند از:
* the wall street journal
* the wall street journal europe
* the wall street journal asia
* the wall street journal sunday
* the wall street journal radio network
* Barrons
* Mardet watch
- گروه رسانهاي بازرگاني: شامل 6 رسانه است كه برخي از آنها عبارتند از:
* Dow yones newswires
* factiva
* Dow yones finacial
* Information services
3- ساير رسانههاي مرداك:
رسانههاي تحت مالكيت روپرت مرداك بسيار فراتر از موارد ذكر شده در شركت اصلي اويعني «نيوزكور پورشين» است. طبق يك آمار نسبتا دقيق در سايت Ketupa.net مرداك مالك يا دارنده بخشي بالغ بر 300 رسانه مشهور جهان است. اين رسانهها در طبق گسترده اي شامل: شركتهاي انتشاراتي، شبكههاي ماهوارهاي و تلويزيوني، مجلات، شركتهاي فيلمسازي، روزنامهها، راديو، شركتهاي چند رسانهاي و... است.
تصاحب اين تعداد رسانه كه با روزنامه كوچك «آدلايد نيوز» در استراليا شروع شد سراسر پهنه گيتي را در برميگيرد.
مرداك هيچ وقت از سلطه بر رسانههاي كشورهاي ديگر غافل نمانده و حضور او در كشورهاي زير محسوس است: او در آلمان با خريد 66 درصد از TMS و 24 درصد premiere world ،در فرانسه با خريد 13 درصد tv berizh ، در ايتاليا با skytialia ، در قاره آسيا با star tv ، در كشورهايي مانند چين، ژاپن و كانادا با ctv sportsnet در هند با چندين كانال كابلي و ماهوارهاي، در اندونزي با film indonseia و indiovision ، در آمريكاي لاتين با چندين شبكه ماهوارهاي، در فيجي با 3 روزنامه، در گينه نو با post courier ، در سوئد، دانمارك و هلند با شبكههاي راديويي، در كشورهاي اروپاي شرقي مانند بلغارستان، جمهوري چك ، لهستان، روماني، اوكراين در اسرائيل با news autdoor israel تسلط بلامنازعي بر رسانههاي دنيا دارد.چند وقت پيش نيز کانالي در افغانستان تاسيس نمود و حالا نوبت به ايران رسيده است.
مرداک حقیقتاً یک امپراطور جهانی است. طبق اظهارات هفته نامه اشیاویک وی بعنوان چهارمین فرد قدرتمند در قاره آسیا به شمار میآید.
دارایی کل نیوزکرپ (برآورده شده در ماه مارس 1998) به 2/33 میلیارد دلار و سالانه بر13 میلیارد دلار بالغ میشد. مرداک درسال 1997 اعلام نمود که سهام خانوادگیش درنیوزکرپ به فرزندانش تعلق پیدا میکند. با اینکه 2/36 درصد از کل سهام شرکت به مرداک تعلق دارد. با اینحال نیوزکرپ این امپراطوری عظیم، «شرکت روپرت مرداک» است.
اکنون فاکس یا به طور کامل یا بخش قابل توجهی از بیست و سه شبکه رادیو-تلویزیونی ایالات متحده را دراختیار دارد و درحال حاضر در پخش برنامههای ورزشی رتبه نخست را احراز کرده است. چون تاکنون موفق شده است امتیاز و نمایندگی پخش بیست رویداد قابل توجه ورزشی درسراسر ایالات متحده را انحصاری خریداری کند. شهرت دیگر شبکههای فاکس شیوهای تلویزیونیاش است. مرداک با تملک "دایرک تی وی" تعداد کانالهای تلویزیونی به خصوص تبادل دادههایش را به بیش از صدکانال رسانده است. داراییهای ماهوارهای و کابلی او از سی مورد گذشته است و نیمی از سهام تلویزیون کابلی نشنال جئوگرافیک از آن اوست. جالب اینکه بخشی از مالکیت رقیب نشنال جئوگرافیک یعنی شبکه کابلی «ان بی سی» از جنرال الکتریک را نیز بدست آورده است.
مرداک خارج از ایالات متحده در بریتانیا، بیست و هشت کانال تلویزیونی دارد که هشت مورد آن سرمایهگذاری مشترک است با پارامونت، نیکلودئون و سایر پخش کنندگان برنامههای تلویزیونی در بریتانیا.
مرداک صاحب دو شرکت خدماتی در آلمان، شانزده شرکت در استرالیا، یک شرکت در کانادا و شش شرکت در هندوستان است و سهامی در یک ایستگاه ایتالیایی، دو اندونزیایی، دو ژاپنی و هشت ایستگاه آمریکای لاتین دارد.
او درایالات متحده هشت مجله دارد که یکی از آنها هفته نامه محافظهکاری به سردبیری ویلیام کریستول است که اطلاعات سیاسی لازم را در اختیار سیاستگذاران جورج بوش درکاخ سفید قرار میدهد.
نیوزکورپوریشن صاحب انتشارات هارپرکالنیز است که بیست و شش چاپخانه دارد بعلاوه انتشارات ویلیام مارو و انتشارات آون که گردش مالی سالیانهاش بیش ازیک میلیارد دلاراست.
در آسیا بزرگترین شبکه تلویزیونی به مورداک تعلق دارد این شبکه چهل کانال دارد که به هشت زبان، پنجاه و سه کشور را پوشش میدهد.
برگرفته از : .daneshnamah.com
16 آذر روز دانشجو رو به همه ی دانشجویان دیروز،امروز و فردا تبریک می گم.
تقلب :
يك سري اعمال ننگين .
در صورت با عرضه بودن و اين كاره بودن ، شخص امتحان دهنده ، آخر و عاقبت خوش و خرمي دارد .
نوعي هلو برو تو گلو كه با توجه به درجه درايت و تيزي استاد و مراقبان مي تواند نوع هلويش از هسته دار و خاردار تا آب هلو با طعم موز و عشق و حال متغير باشد .
بيراهه اي كه اتفاقا آخرش به هدف ختم مي شود .
يك نوع وسيله درس پاس كن نا مشروع .
شب امتحان :
شب ملخ . شب ظلماني يلدا . شب سوانح و سوختگي نا كجا آباد دانشجو .
شبي كه در آن نسكافه و قهوه از واليوم ده هم خواب آور تر مي شوند .
در اين شب انسان تمام مصائب تاريخ بشر را به صورت کنسانتره نوش جان مي كند .
يك نوع زلزله در ميان ايام سال .
شب چشم هاي پف كرده و دهان هاي كف كرده .
شب رقص و پايكوبي كلمات جزوه و كتاب بر روي سلسله اعصاب محيطي و مركزي دانشجو .
جزوه :
يك جور كاتاليزور كه در صورت همكاري ابر و باد و مه و خورشيد و اينا ، دانشجو را به سمت پاس شدن درس هل مي دهد .
تمام همه ی علم بشري .
چكيده دانش تاريخ مصرف گذشته استاد .
وسيله اي كه معمولا دانشجو با آن ، سر كار گذاشته مي شود .
تنها شاهد ماجراي سوخاري شدن دانشجو در شب امتحان .
قوت قلبي كه عاقبت آفت قلب مي شود .
مراقب :
موجودي ستم كار و ريا پيشه كه متاسفانه چشم و گوش و باقي حواس را هم دارد .
سيستمي كه نقش دزدگير منازل را سر جلسه ايفا مي كند .
گالري ضد حال .
موجودي كه روي سينه اش نوشته شده : من مراقبم ، شما چطور ؟ يك نوع تله موش زنده .
روز امتحان :
روزي كه در آن خورشيد طلوع نمي كند .
زماني براي جفتك زدن اسب ها .
لحظه اي كه درآن دانشجو مي خواهد سر به تن عالم و آدم نباشد .
روز شغال.
روزي كه در آن نگاه ها عميق مي شوند .
روز لبخند هاي استراتژيك .
روزي كه در آن دوست و دشمن با هم و در كنار هم به قربانگاه مي روند .
نمره :
تبلور ميزان دانش ، مهارت و دودره بازي دانشجو ، بهانه اي هميشگي براي اعتراض .
وسيله اي كه استاد با آن ، چه ها كه نمي كند !
عاملي كه براي بدست آوردن آن دانشجو علاوه بر خر زدن ، اعمال شنيع ديگري را نيز بايد انجام دهد كه قلم در وصف آن قاصر است !
سؤال :
يك نوع شعور سنج استاد و دانشجو .
كلمات نفرت انگيزي كه به نوبت و تك تك مثل نيزه در چشم دانشجو فرو مي روند و لحظه به لحظه او را به عمق ناداني اش واقف تر مي كنند .
لو رفتن آن ها به حماسه سازي دانشجويان منتهي مي شود .
انواع مختلف آن از تشريحی سيانوري تا تستي گوگوري مگوري متغير است .
استاد :
منبع علم ، ژنراتور دانش ، نيروگاه انسانيت ، تبلور دانايي ، كوه توانايي ، مايه افتخار ما ، بابا تو ديگه كي هستي ترين موجود عالم ، خود صفا ،اِندِ وفا ، دارنده انواع و اقسام شفا ، ضد جفا ، ياري گر ضعفا ، معلم الخلفا و ......
سراسر دنيا را وجب به وجب بگرديد ملتي پيدا نميكنيد كه مردمان آن بتوانند مثل ما جوگير شوند، خالصانه عرض ميكنم، حداقل در اين يك مورد مردمان هيچ كشوري به گرد پاي ما هم نميرسند. سرعت جوگير شدن ما آنقدر بالاست كه خود ما هم غافلگير ميشويم، اما باز جاي شكرش باقي است كه اين جوگير شدن ما با همان سرعت و شدتي كه اوج ميگيرد، فروكش هم ميكند.
بگذريم. تا به اينجا هر چه خواندهايد مثلا مقدمه بوده، اصل مطلب مانده است كه اگر آن را هم نخوانديد، زياد مهم نيست. لپ كلام همان بود كه گفتيم، اما تا آخر مطلب را اگر خوانديد، لطفا جوگير نشويد و براي اداي احترام فيزيكي، دستهجمعي به محل كار ما مراجعه نكنيد.
اما اصل گزارش را با يك شيوه نوين و ابداعي! با چند سوال شروع ميكنيم. - اوج خلاقيت ما
اول اينكه چرا ما اين همه جوگير ميشويم؟- كلا توضيح دهيد ريشه اصلي اين جوگير شدن سريع و دائمي ما كجاست؟- نشاني دقيق محل ريشه مورد نظر است
شما تا به حال چندين و چند صد بار جوگير شدهايد؟ - به ده رقميها جايزه داده ميشودتاكنون چندين بار به دليل جوگير شدن در مسائلي كه هيچ اطلاعي از آن نداريد، دخالت كردهايد؟ - دوست نداريد، پاسخ ندهيد
به نظر شما اين جوگير شدنها ريشه رواني دارد؟ - البته كه ندارد. تا نظرشما چه باشد
آيا تاكنون به دليل جوگير شدن بيموقع شرمنده شدهايد؟- پاسخ منفي پذيرفتني نيست برگرديم سر اصل مطلب، يعني همان آگاه كردن شما از موضوعات مختلف اما اين بار انواع جوگير شدن در ايران امروز و چه بسا در جهان امروز، البته با ذكر اين نكته كه تمامي داستانهاي نقل شده واقعي است، به جان خود - آخر كلمه خود را آنگونه كه دوست داريد كامل كنيد، مثلا، م بگذاريد، يا ت يا ش بگذاريد يا.... ايهام را حال كرديد - راست ميگويم. چون کارشناسان ميگويند براي اصلاح جامعه بايد اعضاي آن براي تغيير عادات اشتباه خود اراده کنند.
جوگير شدن در تكه پاره كردن تعارف
تعارف كردن تا اندازهاي كه احترام خود را به طرف مقابل نشان دهيم خيلي خوب است، اما ادامه دادن آن مشكلآفرين و دردسرساز است. خدا آن روز را نياورد كه در تكه پاره كردن تعارف جوگير شويم، مثل همين: شام تشريف بياوريد پيش ما. نه، قربان شما. تعارف ميكنيد؟ نه، به خدا چه تعارفي. پس حتما بياييد. نه جان تو، از اكباتان تا تهرانپارس كه بيايم ساعت 12 شب ميشود. اشكال ندارد ما بيدار هستيم. تعارف نميكنم. جان من بيا. خيلي ممنون. مرگ من بيا. يك شب ديگه انشاءالله. نكند از ما بدت ميآيد! اين چه حرفيه. پس جان عزيزت پاشو بيا.... يك ساعت بعد، مرد حسابي دارم التماست ميكنم پاشو بيا ديگه، الو، الو، الو.... بيمعرفت قطع كرد.
داشتيم از رستوران محل كارمان خارج ميشديم كه.... شما بفرماييد. نخير شما بفرماييد. نه آقا شما بزرگتريد، اول شما بفرماييد. نخير، اين چه فرمايشي است، شما سمت راست هستيد اول شما بفرماييد. تا اينكه آقا رضا از روي احترام آنچنان دست من را كشيد كه آستين پيراهنم از شدت احترام ايشان داشت پاره ميشد. سعيدخان هم كه جوگيرتر شده بود اصرار داشت كه اول حاج آقا به دليل محاسن سفيدشان تشريف ببرند. به همين دليل مدام از پشت، حاج آقا را هول ميداد و ميگفت: « جان حاج آقا نميشود. اول شما بفرماييد.» حاج آقا هم مقاومت ميكرد تا اينكه طفلك حاج آقا با مخ رفت تو ديوار رستوران و بيزبان كف رستوران پخش شد، اما سعيدخان باز هم ول كن نبود و زير لب ميگفت: «از بس اين حاج آقا يك دنده است.
جوگير شدن در رانندگي
امروز بعد از حدود يك ماه براي اولين بار توانستم قلمي دست بگيرم و خاطره آن روز مصيبتبار را بنويسم. داستان از اين قرار بود كه داخل خودروي پيكان مسافركش از بزرگراه همت به سمت غرب در حال حركت بوديم. همه چيز خوب و عالي بود. هوا بهاري و خورشيد در سينه آسمان آبي و ترافيك هم به قول همان خانم داخل راديو زيبا و در حال حركت بود تا اينكه بغل دستي من به خودروي پژويي كه داشت بين ساير خودروها لايي ميكشيد اشاره كرد و گفت: «عجب دست فرموني داره!» كه اي كاش زبانش را مار ميگزيد و اين حرف را نميزد. بعد از آن بود كه پرواز با پيكان را تجربه كرديم! و فهميديم پرواز كردن كار سادهاي است اما فرود آمدن سخت دشوار است! خلاصه آقاي راننده كه به غيرتش برخورده بود گفت: «جون شما الان سوكسش! ميكنم» و ما هر چقدر سعي كرديم او را از سوسك كردن آن راننده بيچاره منصرف كنيم فايدهاي نداشت كه نداشت. مدام زير لب زمزمه ميكرد: «الان دست فرموني نشونتون بدم كه تا عمر دارين فراموش نكنين» چقدر هم راست ميگفت، واقعا من يكي تا آخر عمرم فراموش نميكنم، البته پرواز با پيكان چيز سادهاي نيست كه براحتي بتوان فراموش كرد. همه چيز داشت بخير ميگذشت تا رسيديم به قسمت فرود پيكان در اتوبان. عرض كردم كه فرود كار سختي است آن هم روي گارد ريل وسط اتوبان!
جوگير شدن تماشاگران فوتبال
يك ساعتي از اتمام مسابقه فوتبال گذشته بود، اما رگهاي گردنش هنوز بشدت متورم بود. در طول زندگي پربارش به مرغ هم لگد نزده بود چه برسد به توپ فوتبال، اما با عصاي زير بغلش قسم ميخورد اگر داخل زمين بود حداقل 5 گل ميزد. جوگيرتر كه ميشد معتقد بود تيم مورد علاقهاش بالاي 100 درصد طرفدار دارد. اگر با او وارد بحث ميشديد براي اثبات اينكه تيم آنها پرطرفدارترين تيم جهان است دلايل قانعكنندهاي داشت كه مو لاي درزش نميرفت.
جوگير شدن در خريد
خدا آن روز را نياورد كه فاميلي، دوستي، همسايهاي، كسي جسارت كند و چيزي بخرد. آرام و قرار از ما گرفته ميشود و شب و روز ما يكي ميگردد و تا لنگه همان چيز را نخريم آرام نمينشينيم
هر سال براي عيد ديدني به منزل زوج جوان 70 سالهاي كه از بستگان دور ما هستند و وضع مالي نسبتا خوبي دارند ميرويم. امسال هم به رسم عادت براي عيد ديدني به منزل آنها رفتيم. خيلي تحويلمان گرفتند و براي ما ميوه پشمالو آورده بودند. بنده خداها شنيده بودند كه خريد ميوه درشت نشانه پولدار بودن است به همين دليل براي همه نارگيل خريده بودند
از مايكروويو جديدشان زياد راضي نبودند. طوبي خانم ميگفت: «هر چي تخممرغ ميگذاريم آن تو منفجر ميشود.
يك فروند ماشين ظرفشويي هم خريده بودند به اين بزرگي، اما طوبي خانم هنوز نفهميده بود كه دستگاهي چنين پيشرفته چرا لباسها را خوب نميشويد.
جوگير شدن در پيروي از مد
براي پذيرش هر نوع پوششي كافي است 20 ثانيه روي مخ ما كار كنند. (مثلا بگويند خيلي به رنگ پوست شما ميآيد). در ثانيه بيست و يكم مشغول شمارش پول براي خريد همان جنس هستيم. تلخ ترين خاطره زندگي يكي از دوستان من مربوط به زماني است كه براي اولين بار پاي البسهاي عجيب و دراز به نام كراوات به خاندان آنها باز شد. بعد از ورود اين شيء ناشناخته به خاندان آنها، تعداد مردهاي فاميل به طرز وحشتناكي كاهش پيدا كرد. اگر چه بعد از تحقيقات مشخص شد كه همه آنها بر اثر خفگي از دنيا رفتهاند! اما بالاخره فهميدند اگر از كراوات هم استفاده نكنند، باز هم ميتوانند شيك پوش باشند يا حداقل قبل از جوگير شدن و استفاده از كراوات روش درست گرهزدن آن را بياموزند.
جوگير شدن در دادن اطلاعات غلط
اگر خداي نكرده كسي جرات كند و از ما بپرسد كه در فلان كار وارديد، تا طرف به خاطر سوال نسجيدهاش به غلط كردن نيفتد دست از سرش بر نميداريم.
اي آقا مگر خبر نداريد؟ من تمام وسايل برقي خودمان را تعمير ميكنم. جاروبرقي شما خراب شده؟ كاري ندارد، پشت موتور جاروبرقي يك سيم هست كه... دو ساعت بعد.
اكبر آقا جاروبرقي را كه يادت هست، همان كارها را كه گفتي انجام دادم، اما از آن موقع به بعد تا جارو را به برق وصل ميكنيم كنتور كل ساختمان ميپرد!
جان من! خيلي جالب است آخر جارو برقي ما هم همين جوري شده بود.
خب اكبر آقا جاروي خودتان را چه كار كرديد؟
هيچي بردم تعميرگاه البته زياد خسارت نديده بود فقط موتورش سوخته بود!
مرد حسابي جارو برقي فقط موتورش مهم است، چيز ديگري كه ندارد.
اي بابا، لوله به آن درازي را نميبيني ميگويي فقط موتورش مهم است؟ خدا وكيلي از مسائل فني هيچ سر رشتهاي نداري.
جوگير شدن در خالي بندي
با شاخ و برگ دادن به يك موضوع ساده آن را در حد يك اتفاق بزرگ جلوه ميدهيم و گاهي هم ابرقهرمان ميشويم!
پيرزني را از يك خيابان خلوت رد ميكنيم، اما زماني كه موضوع را براي ديگران بازگو ميكنيم، ميگوييم سيل تا زانوي ما آمده بود و آتشفشان در حال فوران بود، در همين حال كه پيرزن روي كول من سوار بود، يك دايناسور از روبهرو به ما حمله كرد، مانده بودم چه كار كنم، پيرزن را بندازم و فرار كنم كه اين كار اصلا جوانمردانه نبود.
گفتم: مادر شنا بلدي؟
گفت: نه، پسرم.
وضعيت خيلي بدي بود. يكدفعه ديدم كه يك هليكوپتر در ارتفاع پايين در حال پرواز است. پريدم و يك دستي هليكوپتر را گرفتم.
مرد حسابي مگر ميشود همچنين كاري كرد؟
خب مجبور بودم شما اگر جاي من بوديد چه كار ميكرديد؟ چارهاي نداشتم. تازه خدا را شكر كه يك دست من خالي بود وگرنه مجبور ميشدم هليكوپتر را با دندان بگيرم... .
در صورتي كه مايل باشيد بدانيد:
او امريکايی است و متولد سال 1977 می باشد. نقاشی را از 10 سالگی آغاز کرده و به صورت حرفه ای از 20 سالگی به آن پرداخته است.این کاریکاتوریست مشهور خیلی به ندرت مصاحبه می کند.در آخرین گفتگویش اعلام کرده که عاشق همسرو دخترش مي باشد و از خوردن ماهي و پیتزا لذت می برد و خوابیدن را دوست دارد و به اعتقاد او همین قدر اطلاعات کافی است!!! کاريکاتورهاي او شهرت جهاني پیدا کرده اند و در بیشتر مجلات به چاپ مي رسند/
برگرفته از http://gelaye.persianblog.ir
رستنیها کم نیست،
من و تو کم بودیم،
خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم
گفتنیها کم نیست،
من و تو کم گفتیم،
مثل هذیان دم مرگ از آغاز چنین درهم و برهم گفتیم.
دیدنیها کم نیست،
من و تو کم دیدیم،
بیسبب از پاییز جای میلاد اقاقیها را پرسیدیم.
چیدنیها کم نیست،
من و تو کم چیدیم،
وقت گل دادن عشق روی دار قالی،
بیسبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدیم.
خواندنیها کم نیست،
من و تو کم خواندیم،
من و تو سادهترین شکل سرودن را در معبر باد
با دهانی بسته وا ماندیم
من و تو کم بودیم،
من و تو اما در میدانها اینک اندازه ما میخوانیم
ما به اندازه ما میبینیم
ما به اندازه ما میچینیم
ما به اندازه ما میگوییم
ما به اندازه ما میروییم
من و تو
کم نه که باید شب بیرحم و گل مریم و بیداری شبنم باشیم
من و تو
خم نه و درهم نه و کم هم نه که میباید با هم باشیم
من و تو
حق داریم در شب این جنبش نبض آدم باشیم
من و تو
حق داریم که به اندازه ما هم شده با هم باشیم
گفتنیها کم نیست…
امید نیلی / از کتاب دریا در من/ سروده های شهیار قنبری / http://neeli.ir
ویژگیهای دوقلوها
رابطة دوقلوها با رابطة برادرها و خواهرهای تکقلو بسیار متفاوت است. دوقلوها دوران جنینی را در کنار یکدیگر بهسر بردهاند، اغلب با هم و در شرایط یکسان متولد شدهاند و در یک محیط بزرگ میشوند. بنابراین، در مقایسه با سایر خواهرها و برادرها، به هم وابستهترند و احساس نزدیکی بیشتری میکنند. گاه این احساس وابستگی میان دوقلوها تا پایان عمر ادامه مییابد.ضریب هوشی دوقلوی همسان بهندرت بیشتر از ۵ واحد با هم تفاوت دارد، درحالیکه هوش دوقلوی غیرهمسان میتواند مانند هر خواهر و برادر دیگری با هم متفاوت باشد. در نتیجه، دوقلوهای همسان درک و برخورد تقریباً مشابهی نسبت به مسائل اطراف خود دارند. آنها مفهوم همکاری و سهیم شدن را زودتر از خواهرها و برادرهای تک قل یاد میگیرند و در فعالیتهای گروهی موفقترند. هرچند ممکن است در غیاب قل دیگر، بسیار خجالتی و ناموفق در روابط اجتماعی عمل کنند. به وبلاگ دوقلوهای اصفهان سری بزنید . خواندنی در این باره زیاده .
پس قدم هایت را آهسته تر بردار !
نمیگویم نرو...
ولی اندکی بیشتر بمان
.... شب چله ای ایرانی من
فکر دوست داشتنت همیشگی است و زمان و مکان نداره ...
اما توچی ؟ چه زود فراموشمان می کنی ...
مگه نه شیرین عسل ما ؟!
بوووووس ....ما هر روز تا دیروقت عاشقتیم .
اون (دختر) رو تو یک مهمونی ملاقات کرد. خیلی برجسته بود، خیلی از پسرها دنبالش بودند در حالیکه او (پسر) کاملا طبیعی بود و هیچکس بهش توجه نمی کرد.
آخر مهمانی، دختره رو به نوشیدن یک قهوه دعوت کرد، دختر شگفت زده شد اما از روی ادب، دعوتش رو قبول کرد. توی یک کافی شاپ نشستند، پسر عصبی تر از اون بود که چیزی بگه، دختر احساس راحتی نداشت و با خودش فکر می کرد، "خواهش می کنم اجازه بده برم خونه..."
یکدفعه پسر پیش خدمت رو صدا کرد، "میشه لطفا یک کم نمک برام بیاری؟ می خوام بریزم تو قهوه ام." همه بهش خیره شدند، خیلی عجیبه! چهره اش قرمز شد اما اون نمک رو ریخت توی قهوه اش و اونو سرکشید. دختر با کنجکاوی پرسید، "چرا این کار رو می کنی؟" پسر پاسخ داد، "وقتی پسر بچه کوچیکی بودم، نزدیک دریا زندگی می کردم، بازی تو دریا رو دوست داشتم، می تونستم مزه دریا رو بچشم مثل مزه قهوه نمکی. حالا هر وقت قهوه نمکی می خورم به یاد بچگی ام می افتم، زادگاهم، برای شهرمون خیلی دلم تنگ شده، برا والدینم که هنوز اونجا زندگی می کنند." همینطور صحبت می کرد، اشک از گونه هاش سرازیر شد. دختر شدیدا تحت تاثیر قرار گرفت. یک احساس واقعی از ته قلبش. مردی که می تونه دلتنگیش رو به زبون بیاره، اون باید مردی باشه که عاشق خونوادشه، هم و غمش خونوادشه و نسبت به خونوادش مسئولیت پذیره... بعد دختر شروع به صحبت کرد، در مورد زادگاه دورش، بچگیش و خونوادش.
مکالمه خوبی بود، شروع خوبی هم بود. اونها ادامه دادند به قرار گذاشتن. دختر متوجه شد در واقع اون مردیه که تمام انتظاراتش رو برآورده می کنه: خوش قلبه، خونگرمه و دقیق. اون اینقدر خوبه که مدام دلش براش تنگ میشه! ممنون از قهوه نمکی! بعد قصه مثل تمام داستانهای عشقی زیبا شد، پرنسس با پرنس ازدواج کرد و با هم در کمال خوشبختی زندگی می کردند....هر وقت می خواست قهوه براش درست کنه یک مقدار نمک هم داخلش می ریخت، چون می دونست که با اینکار حال می کنه.
بعد از چهل سال، مرد در گذشت، یک نامه برای زن گذاشت، " عزیزترینم، لطفا منو ببخش، بزرگترین دروغ زندگی ام رو ببخش. این تنها دروغی بود که به تو گفتم--- قهوه نمکی. یادت میاد اولین قرارمون رو؟ من اون موقع خیلی استرس داشتم، در واقع یک کم شکر می خواستم، اما هول کردم و گفتم نمک. برام سخت بود حرفم رو عوض کنم بنابراین ادامه دادم. هرگز فکر نمی کردم این شروع ارتباطمون باشه! خیلی وقت ها تلاش کردم تا حقیقت رو بهت بگم، اما ترسیدم، چون بهت قول داده بودم که به هیچ وجه بهت دروغ نگم... حال من دارم می میرم و دیگه نمی ترسم که واقعیت رو بهت بگم، من قهوه نمکی رو دوست ندارم، چون خیلی بدمزه است... اما من در تمام زندگیم قهوه نمکی خوردم! چون تو رو شناختم، هرگز برای چیزی تاسف نمی خورم چون این کار رو برای تو کردم. تو رو داشتن بزرگترین خوشبختی زندگی منه. اگر یک بار دیگر بتونم زندگی کنم هنوز می خوام با تو آشنا بشم و تو رو برای کل زندگی ام داشته باشم حتی اگه مجبور باشم دوباره قهوه نمکی بخورم.
اشک هاش کل نامه رو خیس کرد. یه روز، یه نفر ازش پرسید، " مزه قهوه نمکی چیست؟ اون جواب داد "شیرینه"
در اوج روضه ، خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
بازاین چه شورش است که در جان واژه هاست
شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست
بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت
یک بیت بعد ، واژه ی لب تشنه را گرفت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت...
http://www.jaduyesokoot.persianblog.ir/
بهلول را كه بيخردان ديوانه ميگفتند، پسر عموی هارونالرشيد و در خدمت امام جعفر صادق(ع) درس خوانده بود و از علما و متقيان آن زمان بود. چون تهمت حمایت و شیعه (پیرو) امام موسي(ع) كاظم بر وی بستند و فتواي قتل آن حضرت را از مردم ميخواستند، بهلول دانا با اشاره آن حضرت خود را ديوانه ساخت تا از شر سخت گیری هارونالرشيد خلاص گردد. پس سر و پاي برهنه سر در بيابان نهاده مجنونوار ميگشت.
آموزشهاي بهلول به عبدالله مبارک
آوردهاند كه روزي عبدالله مبارك به قصد بهلول به صحرا رفته بهلول را ديد كه سراپا برهنه اللهالله گويان بود. پيش رفته سلام كرد. بهلول جواب سلام بداد. عبدالله مبارك عرض كرد: يا شيخ! استدعا و التماس من آن است كه مرا پندي دهي و نصيحتي كني كه در دنيا چون بايد زيست كرد تا از معصيت دور بود كه من مردي گناهكارم و از عهده نفس سركش برنميآيم. بهلول فرمود يا عبدالله من خود سرگردانم و به خود درماندهام، از من چه توقع داري؟ اگر مرا عقل بودي مردم مرا ديوانه نگفتندي. سخن ديوانگان را چه اثر باشد؟ برو ديگري را طلب كن كه عاقل باشد، و خاموش شد. عبدالله باز الحاح و تضرع كرد كه يا شيخ مرا نوميد مكن كه به اميدي آمدهام.
چو ميبيني كه نابينا و چاه است اگر خاموش بنشيني گناه است
بهلول گفت: اي عبدالله تو اول با من چهار شرط بكن كه از سخن ديوانه بيرون نروي. آنگاه تو را پندي گويم كه سبب رستگاري تو باشد و ديگر بر تو گناه ننويسند. عبدالله عرض كرد: آن چهار شرط كدام است؟
بهلول گفت شرط اول آن است كه وقتي گناه كني و برخلاف امر خدا نمايي روزي او را نخوري. عبدالله گفت: پس رزق كه را خورم؟ بهلول گفت: پس تو مرد عاقلي، روزي او را خوري و خلاف حكم او كني؟ خود انصاف بده، شرط بندگي چنين باشد؟
عبدالله عرض كرد: حق فرمودي. شرط دوم كدام است؟
بهلول فرمود: شرط دوم اين است كه هرگاه خواستي معصيت كني زنهار كه در ملك او نباشي. عبدالله عرض كرد: اين از اولي مشكلتر است. همهجا ملك خداست پس كجا روم؟ بهلول فرمود: پس قبيح باشد كه رزق او خوري و در ملك او باشي و فرمان او نبري. انصاف بده، شرط بندگي اين باشد؟ و حال آنكه در كلام خود فرموده است: «ان علينا ايابهم ثم ان علينا حسابهم.»
پس عرض كرد: شرط سوم كدام است؟
بهلول فرمود: شرط سوم آن است كه اگر خواهي گناهي و يا خلاف امر او نمايي پنهان شوي كه او تو را نبيند. عبدالله عرض كرد اين از همه مشكلتر است زيرا كه حقتعالي به همه چيز دانا و در همه جا حاضر و ناظر است و به همه چيز دانا و بيناست. پس صحيح باشد كه روزي او بخوري و در ملك او باشي و در حضور او نافرماني او كني با اين حال تو دعوي بندگي ميكني؟ با آنكه دركتاب خود فرموده «ولا تحسبن الله غافلاً عما بعمل الظالمون» يعني گمان مبر كه حقتعالي غافل است از عملي كه ظالمان ميكنند.
عبدالله عرض كرد شرط چهارم كدام است بهلول فرمود:
در آن وقت كه ملكالموت نزد تو آيد به او بگو به من مهلتي بده تا فرزندان و دوستان را وداع كنم و توشه راه آخرت بردارم، آن وقت قبض روح كن. عبدالله عرض كرد اين شرط از همه مشكلتر است، ملكالموت كي در آن وقت مهلت دهد كه نفس برآرم؟ بهلول فرمود: اي مرد عاقل تو ميداني كه مرگ را چاره نيست و به هيچ نوع او را از خود دور نتوان كرد و در آن دم ملكالموت مهلت ندهد. مبادا در عين معصيت پيك اجل در رسد و يكدم امانات ندهد. چنانچه حقتعالي فرموده «فاذا جاء اجلهم لايستأخزون ساعه و لا يستقدمون» پس اي عبدالله از خواب غفلت بيدار شو و از غرور و مستي هوشيار شو و به كار آخرت دركار شو كه راه دور و دراز در پيش است و از عمر كوتاه توشه دار و كار امروز به فردا مينداز. شايد به فردا نرسي. دم را غنيمت شمار و اهمال در كار آخرت منما! امروز توشه آخرت بردار كه فردا در آنجا ندامت سودي ندهد. پس عبدالله سر برداشت و گفت: يا شيخ نصيحت تو را به جان و دل شنيدم و اين چهار شرط را قبول كردم. ديگر بفرما و مزيد كن: بهلول فرمود: در خانه اگر كس است يك حرف بس است..... دنباله در ادامه مطلب
جانباز محمدحسين جعفريان
ديگر نميگويم؛ پيشتر نرو!
اينجا باتلاق است!
حالا ميگردم به كشف باتلاقي تواناتر
در اينهمه خردي كه حتي باتلاقهايش
وظيفهشناس و عالي نيستند.
همه چيز در معطلي است
ميوهاي كه گل
پولي كه كتاب مقدس
و مسجدي كه بنگاه املاك.
ما را چه شده است؟
اين يك معماي پيچيده است
همه در آرزوي كسب چيزي هستند
كه من با آن جنگيدهام
و جالب آنكه بايد خدمتكارشان باشم
در حاليكه دست و پا ندارم
گاهي چشم، زبان و به گمان آنها حتي شعور!
من بيدست، بيپا، زبان، گاهي چشم
و به گمان آنها حتي شعور
در دورافتادهترين اتاق بداخلاقترين بيمارستان
وظيفه حفاظت از مرزهايي را دارم
كه تمام روزنامهها و شبكههاي تلويزيوني
حتي رفقاي ديروزم - قربتاً اليالله -
با تلاش تحسينبرانگيز
سرگرم تجاوز به آنند.
جالب آنكه در مراسم آغاز هر تجاوزي
با نخاع قطع شدهام
بايد در صف اول باشم
و هميشه بايد باشم
چون تريبون، گلدان و صندلي
باشم تا رسيدن نمايندگان بانكها
سپس وظيفه دارم فوراً به اتاقم برگردم.......»»»» دنباله در ادامه مطلب
مردها باز مهیا گشتند
«مهدی طهماسبی دزکی»
اشک آمد به هواداری گل
ناله برخاست پی یاری گل
علقمه گریه کنان شرمنده
مرد تادید غم کاری گل
آسمان بغض خودش را نشکست
ابرمبهوت زدلداری گل
تابیایند پی یاری گل
دست سقا ززمین بر می خاست
تا بیاید به علمداری گل
پشت خورشید شکست از غصه
از عطشناکی وبی یاری گل
نامه حسرت و غم بود زمین
تاکه می دید غم جاری گل
سوره غیرت حق گل می کرد
تاکه می خواندچنین قاری گل
با جوانان سحر می دیدم
رسم احساس ووفاداری گل
خواهرش موقع رفتن می دید
مهدی رحیمی
ابر، هی در صورت مهتاب بازی می کند
باد دارد توی زلفت تاب بازی می کند
لب ز چوب بی حیای خیزران پاره شده
مثل آن ماهی که با قلّاب بازی می کند
گفته ام با بچه ها بابای من می آید
و دامن من را پراز اسباب بازی می کند
آسمان دیده که هرشب تا دم صبحی
رباب با علی اصغرش در خواب بازی می کند
عمه گفته قحطی آب است تا پایان راه
پس چرا آن مرد دارد آب بازی می کند؟
http://ashoora.persianblog.ir
شاخهای جدی و پرمخاطب از ادبیات دینی در حوزهٔ زبان و ادب فارسی است. اصلیترین ویژگی و شاخصهٔ این حوزهٔ کهن از هنر اسلامی زیبایی و سرزندگی سرشار آن است، که از سرچشمهٔ همیشه جاری حماسهٔ عاشورای سال ۶۱ هجری نشات میگیرد.
«میر جلال الدین كزازی» با بیان اینكه ادبیات عاشورایی در سخن پارسی پیشینه ای كهن دارد گفت: كربلا همواره سرچشمه تاب و تب، شور و شرار و شورآفرینی و همچنین خیزش های گوناگون فرهنگی و اجتماعی بوده است.
«میرجلال الدین كزازی» پژوهشگر، منتقد و استاد ادبیات اظهار داشت: از آن روی كه داستان كربلا و واقعه نینوا با دل ایرانیان پیوندی تنگ دارد، بهترین، زیبنده ترین و كارآمدترین زبان برای آن زبان هنر است. به ویژه شعر كه همیشه در تاریخ و فرهنگ ایران چیره ترین هنر شمرده می شده است. از همین روی این رخداد شگرف، بهترین و ماندگارترین بستر خودش یعنی «شعر» را در سخن پارسی یافته است.
«كزازی» افزود: ادبیات عاشورایی نمونه، بازتاب و قلمرویی از ادب آیینی ایران است. این ادب كه آن را عاشورایی می نامند و زمینه آن داستان نینوا و رخداد كربلا است، بخشی از ادب آیینی پارسی شمرده می تواند شد.
این پژوهشگر در ادامه تصریح كرد: ادب عاشورا اصطلاحی است كه در این سالیان به كار گرفته شده است. به سخن دیگر گونه ای از ادبیات پارسی است كه می تواند دنباله ای شمرده بشود بر آنچه از سروده های سخنوران كهن در زمینه رخداد كربلا دیده می شود.
وی افزود: این زمینه یا بن مایه فرهنگی و ادبی،در سخن پارسی پیشینه ای كهن دارد. از دیرینه ترین نمونه هایی كه می توانیم در این گونه از ادب یاد كنیم چامه ای است از «كسایی مروزی» سخنور كهن ایرانی كه بر آیین شیعی بوده است. او در چامه ای بلند كه با این آغازینه (مطلع) آغاز می گیرد:(باد صبا برآمد فردوس گشت صحرا/ آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا) به بیان رخداد عاشورا می پردازد.
این مدرس ادبیات گفت: تا چند سال پیش بخش پایانی این چامه شناخته نبود. به سخن دیگر تنها غزلواره چامه در دست مانده بود تا این كه یكی از پژوهند گان در جنگی برنوشته، دنباله این چامه را یافت كه درباره داستان نینواست. گذشته از این در سروده های دیگر سخنوران كه بر آیین شیعی نبودند از این نمونش ها (اشارات) و چشمزدها به رخداد كربلا دیده می شود. برای نمونه در بیت هایی از «خاقانی شروانی» و «مسعود سعد سلمان» كه بر آیین شیعی نبوده اند می توانیم این گونه اشعار را بیابیم.
«كزازی» با اشاره به انواع حماسه گفت: «حماسه راستین یا نمادین»، «حماسه دروغین یا تاریخی» و «حماسه میانین یا دینی» گونه های حماسه در ادب پارسی هستند. در «حماسه میانین» چهره ها و رخدادها نیمه نمادین است. به سخن دیگر با آنكه چهره ها و رخدادها تاریخی اند اما به گونه ای نمادینه شده اند. كهن ترین نمونه این گونه از حماسه«خاوران نامه» اثر «ابن حسام خوسفی» است كه درباره دلاوری های مولا علی كه درودهای خدا بر او باد سروده شده است.
این فردوسی شناس اشاره كرد: پاره ای از این حماسه های میانین(دینی) درباره سالار شهیدان و رخداد كربلا است. واپسین حماسه از این گونه كه می توانم گفت گرانسنگ ترین و مایه ورترین نیز هست، سروده ای است به نام «باغ فردوس» از «میرزا احمد الهامی» سخنور كرمانشاهی كه در زمان ناصرالدین شاه قاجار می زیسته است و پدر ابوالقاسم لاهوتی نیز هست.
منبع : http://www.aftab.ir
مردى داراى دو زن بود كه هر دو نفر آنها باردار بودند. هر يك از آنها آرزو مى كرد، فرزندى كه به دنيا مى آورد پسر باشد، تا بدين وسيله پيش شوهرش محبوبتر گردد. در آن زمان - به دليل پايين بودن سطح فرهنگ و نقش مهمى كه مردان در تقويت بنيه نظامى داشتند - داشتن فرزندان پسر، افتخار بوده و داشتن فرزندان دختر، موجب سرافكندگى محسوب مى شد.
از قضا هر دو زن در يك شب و در يك اتاق ، زايمان مى كنند. يكى از آنها دختر، و ديگرى پسر به دنيا مى آورد. زنى كه دختر زاييده بود، در يك زمان مناسب ، فرزندش را با نوزاد پسر هوويش عوض مى كند و وانمود مى كند كه او پسر زاييده و هوويش دختر.
اين كار باعث اختلاف و درگيرى بين دو هوو شده و كسى نمى تواند در اين مورد قضاوت كند. طبق معمول ، براى قضاوت در اين مورد، به درياى علم و حكمت ، اميرمؤ منان ، حضرت على (عليه السلام ) مراجعه مى شود.
آن حضرت دستور مى دهد، هر دو مادر، مقدار معين و مساوى از شير خود بدوشند. آنگاه آن دو شير را در ترازوى دقيق وزن مى كنند. با كمال تعجب متوجه مى شوند، وزن حجمى يكى از شيرها بيشتر از ديگرى است . آنگاه آن حضرت حكم مى كند كه فرزند پسر متعلق به همان زنى است كه شيرش سنگين تر است .
مى بينيم به دليل اختلاف ساختمان جسمانى زن و مرد، خداوند متعال حتى در تغذيه نوزادان نيز اختلاف قايل شده است . شيرى كه پسر از آن تغذيه مى كند، بايد از املاح و فلزات بيشترى برخوردار باشد، تا استخوان بندى و اسكلت و همچنين عضلات محكم تر و نيرومندترى را براى مردانى كه وظايف سنگين تر، خشن تر و خطرناكترى به عهده خواهند داشت ، فراهم سازد.