سنگها حرف می زنند

ما انسانها عادت داریم که در برخورد با جهان خود را مقیاس همه  چیز قرار دهیم و بر اساس تجارب  و برداشتهای خود همه چیز را تحلیل کنیم . برای همین است که فکر می کنیم که حرف زدن دیگر موجودات هم باید ضرورتا مثل ما باشد. و اگر به ما بگویند که مورچه ها با شیوه های مخصوص بخود باهم حرف می زنند ممکن است تعجب کنیم. گرچه در شرایط علمی امروز دیگر اطلاعات ما به قدری  افزایش یافته است که به راحتی چنین واقعیت هایی را می پذیرم. اما مقایسه واقعیت های جهان بر اساس برداشت ها و تصورات انسانی ممکن است مانع و پرده ای باشد که ما نتوانیم حقیقت های جهان را بخوبی درک کنیم .

در جهانی که ما زندگی می کنیم همه چیز باهم نوعی ارتباط دارند و باهم حرف می زنند و حتی اشیا که ظاهرا جان ندارند. قرآن کریم می فرمایند: همه جهان هستی از جمله اشیا از خدا اطاعت میکنند اما نباید فکر کنیم که اطاعت آنها هم حتما باید مثل ما انسانها باشد بلکه برای آنها هم روشهای ظاهری اطاعت وجود دارد که قابل توضیح است .

ما صدای بسیاری از موجودات را که باهم حرف می زنند نمی شنویم همچنانکه که بسیاری از موجودات هم قادر به شنیدن صدای ما نیستند شاید از نظر آنها ما انسانها  در کنار هم و در سکوت زندگی میکنیم ولی نمی دانند که ما چه هیاهویی در دنیا ایجاد کردیم.

صدایی که ما انسانها برای ارتباط تولید می کنیم در واقع خارج از ذهن ما وجود ندارد بلکه فقط ارتعاش مولکولهای هواست که به صورت امواج هوا به پرده گوش ما برخورد می کند و مغز ما آنرا به صورت صدا برای ما قابل فهمیدن می کند. همچنانکه در خارج از ذهن ما هیچ رنگی وجود ندارد بلکه فرکانس امواج الکترومغناطیسی هستند که تعیین می کنند که مغزها چگونه احساس رنگ را بوجود بیاورند. رنگها فقط ساخته و پرداخته مغز ما هستند. وجود داشتن یا نداشتن رنگها هم مربوط به سیستم مغزی هر موجود زنده است که قادر باشد رنگی را ببیند یا نه. برای همین است که موجوداتی هستند که دنیا را با رنگهای می بینند که ما انسانها قادر به دیدن آنها نیستیم و موجوداتی هم وجود دارند که اصلا دنیا را سیاه و سفید می بینند .

جهانی که ما در آن زندگی می کنیم یکپارچه ارتباط است و هیاهوی شدیدی بر آن حاکم است اما اغلب آن صداها  را نمی شنویم. اگر ما قادر بودیم امواج سنگی را که در گوشه ای افتاده و ساکت به نظر می رسد را ببینیم یا بشنویم. آن موقع می فهمیدیم که آن سنگ چگونه با جهان در ارتباط است و چگونه امواج آن به هر طرف می رود و حتی ممکن است از بدن ما هم عبور کند. و قسمتی از آن هم با عبور از فضا در بی نهایت های فضا تاریک به پیش می تازد و به هرجا که برخورد می کنند عکس العملی را بوجود می آورند. شاید صدای این سنگ بصورت امواج به عرش خدا هم می رسد و دشوار است بدانیم که این سنگ چه رمز و  رازهایی را به جهان هستی منتقل می کند. اما ما می دانیم که این سنگ با ساطع کردن امواج با نزدیکترین و دورترین پدیده های جهان ارتباط بر قرار می کند شاید اگر خداوند مغز ما را به سیستم خاصی مجهز می کرد آنوقت قادر بودیم که صدای آنرا بشنویم.   

                                                                                        

رابطه مغز انسان با ایمان به خدا

با پایان یافتن سلسله پیامبران، عصر معجزات هم به سر رسید، و تنها معجزه جاویدان الهی عقل خلاق بشر است

یک تیم علمی در دانشگاه کالیفورنیا در امریکا موفق شد، منطقه ویژه ایمان به خدا را در مغز انسان کشف کند، باعتقاد این گروه این منطقه را می توان مسئول انگیزه باورهای دینی در بشر دانست

این گروه پس از آن به این اکتشاف دست یافتند که بر روی افرادی که به بیماری صرع مبتلا بودند تحقیقاتی را انجام دادند، این افراد کسانی بودند که به انجام تمرینهای عمیق روحی شهرت داشتند.

آنها برای انجام این تحقیقات از دستگاهی بنام Electro-Encephalogram  بهره جستند، این دستگاه کوچک بر روی پوست سر نصب می شود و فعالیت مغز را به صورت نموداری بنام « نمودار الکتریکی مغز» ثبت می کند، آنان ملاحظه کردند که شبکه ای ای از اعصاب پیشین مغز هنگام تفکر عمیق در خلقت خداوند بار الکتریکی پیدا می کند.

این تیم نتایج تحقیقات خود را در یک کنفرانس علمی در فیلادلفیای امریکا ارائه دادند در این تحقیقات آمده بود:«احتمال دارد در مغز سیستم عصبی مربوط به دین وجود داشته باشد». باعتقاد آنها اگر نتائج تحقیقاتشان درست باشد و منطقه ایمان به خدا واقعاً در مغز وجود داشته باشد، این بدان معناست که احتمالاً ملحدان و بی دینان شبکه عصبی الکتریکی متفاوتی دارند!!!!

در این باره هم واکنشهای ضد و نقیضی از طرف دانشمندان و پژوهشگران مطرح شد، برخی از آنان این اکتشاف را دلیلی بر قدرت خداوند دانستند که چگونه دستگاه عصبی و مغز بشر را طراحی کرده است، در حالی که عده ی دیگر زنگهای خطر را به صدا در آوردند، و هشدار دادند که به فرض درستی نتایج این تحقیقات، بطور حتم بار الکتریکی این منطقه تحت کنترل و سیطره انسان بوده است، به عبارت دیگر این ما هستیم که اراده می کنیم در باره خدا فکر کنیم و این ما هستیم که عملکرد خود را انتخاب می کنیم، پس ما مسئول باورهای دینی مان هستیم.

این گروه همچنین هشدار دادند که اگردر این زمینه از الآن اقدامات پیشگیرانه انجام نگیرد، بیم آن می رود که دیکر نتوان هیچ ملحدی را سرزنش کرد چون در آنصورت با خونسردی تمام به شما خواهد گفت:«مرا سرزنش نکن! اعتقاد من ناشی از فعالیت عصبی مغزم است و من هیچ نقشی در آن ندارم!!» علتش هم این است که انسانها همیشه بجای محکوم کردن خود در پی توجیه کارهای ناشایست خود هستند، در واقع با این کشف ملحدان گمشده خود را پیدا کرده اند.   

اطلاعات بیشتر از این منبع: 

http://loghman2000.blogfa.com/post-12.aspx

 

                                                                                                  

آزمون های مشورتی معلمان:

همکاران معلم با تقلب چطورید. خوبه نه؟؟!! تا حالا چند بار تقلب کرده اید؟!

البته تقلب برای دانش آموزان بده اما برای معلمان ممکن است خوب باشه. شاید برای همینه که آنها سر جلسات آزمونهای مربوط به خود تقلب می کنند!

چون ما در توجیه کردن خیلی زرنگیم. خوب حتما میگویید که تقلب هم نوعی آموزش است. شاید برای همین است که در سالهای اخیر دانش آموزان بیشتر به تقلب روی آورده اند.

در تقلب انسان احساس عزت و سر فرازی می کند! و از نظر فیزیولوژیکی در بهترین شرایط است! و از نظر ماهیت فاصله زیادی با دزدی دارد! خلاصه کلام، تقلب نوعی رشد علمی و روحی است! و گسترش تقلب در جامعه باعث گسترش علم و معرفت میشود!

پس:

من توصیه می کنم که هر چقدر می توانید تقلب کنید! چون انسانهای درست و مسئولیت پذیر هم این کار می کردند! اما مواظب باشید دانش آموزان تقلب نکنند چون تقلب خیلی کار زشتیه؟!

این خاطره را بخوانید:

آزمون های مشورتی معلمان:

آنچه که دوستان عزیز می خوانند یک نمونه از خاطرات زیادی از تقلب معلمین در سر آزمونهای مختلفی است که برای آنها به مناسبتهای مختلف بر گزار می کنند. امیدوارم که معلمان و همکاران محترم ناراحت نشوند. این چیزی است که در برخی از مناطق کشورمان وجود دارد. فقط امیدوارم که آنرا دانش آموزان نخوانند چون ما واقعاً خجالت می کشیم.

طبق بخشنامه ای که به مدارس فرستاده شده بود آموزش نیروی انسانی منطقه ما تصمیم گرفته بود آزمونی به صورت غیر حضوری از کتاب آشنائی با سیره امام حسین (ع) را بر گزار نماید. و 30 ساعت گواهی ضمن خدمت بدهد. ما هم رفتیم و ثبت نام کردیم. و کتاب را هم تهیه نمودیم. پس از آن قسمتی از برنامه من هم مطالعه این کتاب بود. تا شروع آزمون کتاب را تمام کردم. البته مطالب و مفاهیم زیادی از این کتاب یاد گرفتم.

امتحان 8 صبح روز جمعه بود. ما هم نیم ساعت زودتر رفتیم و کتاب را هم جهت مرور دوباره همراه خود بردیم. اما وقتی به محل بر گزاری امتحان که یک مدرسه راهنمائی بود رسیدیم آنقدر دوستان قدیم و جدید بود که فرصت پیدا نکردم که کتاب را دوره کنم. آنچه که قابل توجه بود اینکه بسیاری از آنها از آمادگی لازم، برای امتحان بر خوددار نبودند. برخی نیز می گفتند که اصلا کتاب را تهیه نکرده اند. برای همین از من می خواستند که سر جلسه آزمون به آنها کمک کنم.

زنگ را زدند و ما وارد جلسه امتحان شدیم و طبق شماره داده شده نشستیم و پاسخ نامه را دادند و تا توزیع سوالات هر کس دنبال کسی می گشت که بتواند به کمک آن به سوالات جواب صحیح بدهد.

در پشت سر من هم  یکی از دوستان قدیمی بود که تازگی ها به عنوان معلم نمونه منطقه انتخاب شده بود و مرتب از من می خواست که طوری بنشینم که تا او بتواند از روی من به راحتی جواب ها را علامت بزند. وقتی سئوالات توزیع شد برخی از مراقبین سعی کردند که معلمان را قانع سازند که سرشون روی ورقه خودشان باشد. اما بی اهمیتی معلمان نسبت به تذکرات آنها باعث شد. که آنها نتوانند کنترلی بر اوضاع داشته باشند. برای همین خیلی زود بی خیال شدند و با خجالتی و شرمندگی به تماشای صحنه امتحان مشورتی معلمین نشستند.

واقعاً اوضاع عجیبی بود هر کس سعی می کرد که درست ترین جوابها را از روی ورقه دیگران بدست آورد. گروهی هم که اهل تقلب نبودند و سرشون روی ورقه بود از هر طرف تحت فشار بودند مرتّب به ورقه آنها سرک می کشیدند. و آنها را کلافه کرده بودند.

اما وقتی نتایج اعلام شد با شرمندگی آنهائی که از روی ما جوابها را داده بودند وضعیت بهتری داشتند.

به هر طریقی بود آن دو ساعت تمام شد. اما برای معلمان مسئولیت پذیر یک خاطره دردناک شد. فکر نکنید که این مورد ممکن است کم نظیر یا یک مورد استثنائی باشد نه، طرف ما این موارد کماکان ادامه دارد. آخرین آن آزمونIT  در بهمن ما سال 84 گذشته بود.

 به نظر شما بین افرادی که آن کتاب را مطالعه کرده و مطالب آن را فهمیده بودند با کسانیکه آنرا مطالعه نکرده بودند و از روی افراد دیگر جوابها را زده بودند چه فرقی وجود دارد؟

با تشکر